با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Less

les les
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    less
  • صفت عالی:

    least

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective adverb determiner pronoun A2
کمتر، اصغر، کوچک‌تر، پست‌تر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- You have little money, but I have even less than you do.
- شما پول کمی دارید؛ ولی من حتی از شما هم کمتر دارم.
- This food needs less salt and more sugar.
- این خوراک نمک کمتر و شکر بیشتری لازم دارد.
- Usually, "less" is used for uncountable nouns and "fewer" for countable nouns.
- معمولاً «less» برای اسم‌های غیرقابل‌ شمارش و «fewer» برای اسم‌‌های قابل‌ شمارش به کار می‌رود.
- Smoke fewer cigarettes and drink less beer!
- سیگار کمتر بکش و آبجو کمتر بخور!
- a less crowded bus
- اتوبوسی که خلوت‌تر (کمتر خلوت) است
- It took less time than I expected.
- از آنچه انتظار داشتم کمتر وقت گرفت.
- She was less than kind toward me.
- او نسبت به من کمتر مهربان (نامهربان) بود.
- less than 25 words
- کمتر از ۲۵ واژه
- He is less likely to succeed.
- احتمال موفقیت او کمتر است.
- The less you work, the less you get paid.
- هرچه کمتر کار بکنی، کمتر حقوق می‌گیری.
- The less you go,the more they will miss you.
- هرچه کمتر بروی، دلشان بیشتر برایت تنگ خواهد شد.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
preposition
کم، منها، منفی، بدون احتساب، با کسرِ
- year less ten days
- یکسال ده روز کم
- $ 5000 less taxes
- ۵ هزار دلار با کسر مالیات (منهای مالیات)
suffix
کم، بی، بدون
- She was fearless in the face of danger.
- او در برابر خطر بی‌باک بود.
- His actions were thoughtless and hurtful.
- اعمال او بی‌فکر و آزاردهنده بود.
adjective
پایین‌تر، کمتر (در درجه، رتبه و ...)
- She was less experienced than the other candidates.
- او نسبت به سایر نامزدها تجربه‌ی پایین‌تری داشت.
- This is a less challenging task for someone with your skills.
- این یک کار کمتر چالش‌برانگیز برای فردی با مهارت‌های شما است.
adjective
محدود
- I have less time to finish this project than I thought.
- زمان محدودی برای به پایان رساندن این پروژه از آنچه فکر می‌کردم دارم.
- She had less money in her wallet.
- پول محدودی در کیفش داشت.
noun countable uncountable
مقدار کم، قسمت کم
- I prefer to eat less when I'm not feeling well.
- وقتی حالم خوب نیست ترجیح می‌دهم مقدار کمی غذا بخورم.
- The doctor advised him to consume less sodium for his health.
- دکتر به او توصیه کرد که برای سلامتی‌اش مقدار کمی سدیم مصرف کند.
noun countable uncountable
(چیزی) کم‌اهمیت، اهمیت پایین
- The less can wait, let's tackle the urgent matters first.
- برای چیزهایی با اهمیتِ کم می‌توان منتظر ماند؛ بیایید ابتدا به مسائل فوری بپردازیم.
- It's essential to separate the less from the crucial aspects of the project.
- جداسازی موارد کم‌اهمیت از جنبه‌های حیاتی پروژه‌ی ضروری است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد less

  1. adjective smaller, inferior
    Synonyms: beneath, declined, deficient, depressed, diminished, excepting, fewer, lacking, lesser, limited, lower, minor, minus, negative, not as great, reduced, secondary, shortened, shorter, slighter, subordinate, subtracting, unsubstantial, without
    Antonyms: bigger, more, superior
  2. adverb little
    Synonyms: barely, in a lower degree, meagerly, to a smaller extent
    Antonyms: more

Collocations

Idioms

ارجاع به لغت less

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «less» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/less

لغات نزدیک less

پیشنهاد بهبود معانی