فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
خرید اشتراک

    Minus

    ˈmaɪnəs ˈmaɪnəs
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • شکل جمع:

      minuses

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    noun plural adjective preposition A2
    منها link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح مقدماتی

    مشاهده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری
    noun plural adjective preposition
    منهای، کمتر، کم شد با، علامت منفی
    - a lot of numbers with minuses and pluses in front of them
    - اعداد زیادی با نشان منها و جمع در جلو آن‌ها
    - the minus sign
    - نشان منها
    - Five minus two equals three.
    - دو منهای پنج برابر است با سه.
    - He returned from the war minus one hand.
    - از جنگ بدون دست بازگشت.
    - a revolution minus violence
    - انقلاب بی‌خشونت
    - a minus quantity
    - میزان منفی
    - plus or minus reaction to men with blue eyes
    - واکنش مثبت یا منفی نسبت به مردان آبی چشم
    - I got an A minus in mathematics.
    - در ریاضیات الف منفی گرفتم.
    نمونه‌جمله‌های بیشتر
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد minus

    1. adjective on the negative side or lower end of a scale
      Synonyms:
      negative less deficient lacking without short-of diminished deficiency defect from subtract
      Antonyms:
      plus
    1. noun an arithmetic operation in which the difference between two numbers is calculated
      Synonyms:
      subtraction
    1. noun an unfavorable condition, circumstance, or characteristic
      Synonyms:
      disadvantage drawback detriment handicap

    ارجاع به لغت minus

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «minus» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/minus

    لغات نزدیک minus

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دژرهی دکتردرحقوق دگردیسگر دگرسان پذیری دگرسان گرای دگرسوی کردن دگرش ناپذیر دگرشگر دگرش واکه دگرگونی ناپذیر دگرگونی گشتاور دیدگر سوی دیردرمان دیرپای دیرگزین دیرگشا دیریاز دیسدار شدن دیسلکسی دیسک ران دیماساندن دیوار بازدار دیوان کشور دیوانه و خنده آور دیوسیرتانه دیکسیونرنگار دیکلرر دیگرآنکه