آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۰ فروردین ۱۴۰۴

    Defect

    dɪˈfekt / / ˈdiːfekt dɪˈfekt / / ˈdiːfekt dɪˈfekt / / ˈdiːfekt dɪˈfekt / / ˈdiːfekt

    گذشته‌ی ساده:

    defected

    شکل سوم:

    defected

    سوم‌شخص مفرد:

    defects

    وجه وصفی حال:

    defecting

    شکل جمع:

    defects

    معنی defect | جمله با defect

    noun countable C1

    کاستی، عیب، نقص، اشکال، خرابی، نادرستی، ایراد

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه

    مشاهده

    This software has a serious defect that causes it to crash frequently.

    این نرم‌افزار دارای اشکالی جدی است که باعث می‌شود مرتباً از کار بیفتد.

    The product was recalled due to a manufacturing defect.

    به‌دلیل عیبی در فرایند تولید، محصول از بازار جمع‌آوری شد.

    noun countable

    نقص، نارسایی، ناهنجاری، اختلال، عارضه (در بدن)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس

    A birth defect caused complications in the baby’s health.

    نقصی مادرزادی باعث بروز مشکلاتی در سلامت نوزاد شد.

    Surgery can sometimes correct the defect.

    جراحی گاهی اوقات می‌تواند عارضه را اصلاح کند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Doctors discovered a defect in his vision.

    پزشکان، اختلالی در بینایی او پیدا کردند.

    verb - intransitive

    پناهنده شدن، جدا شدن (از کشور، حزب و...)

    One of our spies has defected to the enemy.

    یکی از جاسوسان ما به دشمن پناهنده شده است.

    She defected from the ruling party after a major scandal.

    او پس‌از رسوایی بزرگ، از حزب حاکم جدا شد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The soldier planned to defect across the border under the cover of night.

    سرباز قصد داشت شبانه به آن‌سوی مرز پناهنده شود.

    verb - intransitive

    ترک کردن، روی آوردن به رقیب، کنار گذاشتن، پشت کردن (به شرکتی یا خرید نکردن از محصولات برندی خاص و پیوستن به شرکت رقیب)

    Retailers are offering massive discounts to stop customers from defecting during the shopping season.

    فروشگاه‌ها برای جلوگیری از ترک مشتریان در فصل خرید، تخفیف‌های چشم‌گیری ارائه می‌دهند.

    Many loyal clients defected to the new platform after its launch.

    بسیاری از مشتریان وفادار پس‌از راه‌اندازی پلتفرم جدید، به آن روی آوردند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد defect

    1. noun blemish, imperfection
      Synonyms:
      flaw blemish mark spot imperfection fault stain scratch error mistake deficiency lack shortcoming weakness hole gap crack scar frailty infirmity taint second check drawback weak point discoloration irregularity scarcity blotch patch birthmark blot unsoundness failing want vice deformity injury rift rough spot seam bug kink glitch knot gremlin marring
      Antonyms:
      perfection improvement strength advantage
    1. verb break from belief, faith
      Synonyms:
      quit leave reject renounce forsake abandon desert rebel withdraw depart break faith turn rat renege lapse revolt go pull out back out change sides sell out walk out on go back on spurn abscond turn coat go over go over the fence apostatize tergiverse tergiversate schism take a walk
      Antonyms:
      join come in
    1. noun a lack of something needed
      Synonyms:
      deficiency lack deficit shortage shortcoming inadequacy insufficiency paucity poverty scantiness scantness scarceness scarcity shortfall underage
    1. noun a faulty part
      Synonyms:
      blemish flaw imperfection fault shortcoming failing bug foible infirmity weakness deficiency drawback spot stain deformity taint speck mark weak point break rift scratch unsoundness frailty gap twist crack check discoloration defectibility hole knot defectiveness vice sin injury birthmark blot scar marring demerit blotch error patch seam mistake rough spot handicap blindness impediment glitch malfunction blind-spot lacuna mar
      Antonyms:
      advantage improvement strength perfection
    1. verb to abandon one's cause or party usually to join another
      Synonyms:
      desert abandon apostatize forsake tergiversate fall away from birthmark blemish renegade blotch break damage deficiency deformity change allegiance drawback error fault turn flaw change sides glitch imperfection rat injury reject renounce shortcoming vice want
      Antonyms:
      join come in

    سوال‌های رایج defect

    گذشته‌ی ساده defect چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده defect در زبان انگلیسی defected است.

    شکل سوم defect چی میشه؟

    شکل سوم defect در زبان انگلیسی defected است.

    شکل جمع defect چی میشه؟

    شکل جمع defect در زبان انگلیسی defects است.

    وجه وصفی حال defect چی میشه؟

    وجه وصفی حال defect در زبان انگلیسی defecting است.

    سوم‌شخص مفرد defect چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد defect در زبان انگلیسی defects است.

    ارجاع به لغت defect

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «defect» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/defect

    لغات نزدیک defect

    • - defecate
    • - defecation
    • - defect
    • - defection
    • - defective
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    humanistic humanities humongous hunch hydration hypothetically ideally trick turban micromanagement hepatitis orange juice lowboy evolutionist aft رغبت مذمت کردن مذاب ذوب شدن ذوب کردن قلابچه‌ماهی چرم‌ماهی گورخرماهی فیل‌ماهی اعتلا اولویت‌بندی کردن پرآب تهاتر کردن جنوب شرقی جوی
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.