آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Collocations
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ خرداد ۱۴۰۳

    Scar

    skɑːr skɑː

    گذشته‌ی ساده:

    scarred

    شکل سوم:

    scarred

    سوم‌شخص مفرد:

    scars

    وجه وصفی حال:

    scarring

    شکل جمع:

    scars

    معنی scar | جمله با scar

    noun countable B2

    جای زخم، جای سوختگی، ردِ زخم، جوشگاه

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی پیشرفته

    مشاهده

    Burn scars have deformed her face.

    آثار سوختگی صورتش را از شکل انداخته است.

    smallpox scar

    جای آبله

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    That cut has left a big scar on his chin.

    آن بریدگی ردِ زخم بزرگی بر چانه‌اش باقی گذاشته است.

    noun countable C1

    (روحی) زخم، آسیب، صدمه، داغ

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری

    Her untimely death has left a scar that nothing will ever remove.

    داغی که مرگ نابه‌هنگام او باقی گذاشته هرگز زدودنی نیست.

    Scars remind us of our past.

    زخم‌ها ما را به یاد گذشته‌یمان می‌اندازند.

    noun countable

    (در یک مکان) آسیب، سوختگی، تخریب

    The scar on the old building revealed the damage caused by a fire.

    سوختگی روی ساختمان قدیمی آسیب ناشی از آتش‌سوزی را آشکار کرد.

    The scar on the earth's surface was a reminder of the mining operations that once took place there.

    آسیب روی سطح زمین یادآور عملیات معدن‌کاری بود که زمانی در آنجا انجام می‌شد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    scars on the table from cigarettes

    سوختگی‌های روی میز در اثر سیگار

    verb - intransitive verb - transitive C2

    آسیب دیدن، زخمی شدن، جای زخم یا سوختگی باقی گذاشتن، صدمه زدن

    The fire scarred the forest for miles.

    آتش تا کیلومترها به جنگل آسیب زد.

    The surgery scarred her face.

    عمل جراحی روی صورت او جای زخم باقی گذاشت.

    noun countable

    پرتگاه، صخره‌گاه

    Climbers often seek out scars to practice their skills on.

    کوه‌نوردان اغلب به‌دنبال صخره‌گاهی برای تمرین مهارت‌های خود هستند.

    We scrambled up the scar to get a better view of the valley below.

    ما با تلاش از پرتگاه بالا رفتیم تا دید بهتری از دره‌ی زیر داشته باشیم.

    verb - transitive

    خراشیدن، بریدن

    Generations of students had scarred the walls of the school.

    نسل‌های متفاوتی از دانش‌آموزان دیوارهای دبستان را خراشیده بودند.

    The knife scarred the table when it slipped.

    وقتی چاقو لیز خورد، میز خراشیده شد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد scar

    1. noun blemish from previous injury or illness
      Synonyms:
      mark discoloration defect flaw wound hurt disfigurement scab blister track cicatrix cicatrice crater pockmark
      Antonyms:
      perfection
    1. verb mark, hurt
      Synonyms:
      damage injure hurt mar blemish scratch cut disfigure deface flaw beat score slash stab pinch maim traumatize
      Antonyms:
      smooth perfect

    Phrasal verbs

    scab over

    خوب شدن زخم (ولی جا باقی گذاشتن)، دلمه بستن

    Collocations

    scar tissue

    جای زخم، محل التیام زخم

    سوال‌های رایج scar

    گذشته‌ی ساده scar چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده scar در زبان انگلیسی scarred است.

    شکل سوم scar چی میشه؟

    شکل سوم scar در زبان انگلیسی scarred است.

    شکل جمع scar چی میشه؟

    شکل جمع scar در زبان انگلیسی scars است.

    وجه وصفی حال scar چی میشه؟

    وجه وصفی حال scar در زبان انگلیسی scarring است.

    سوم‌شخص مفرد scar چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد scar در زبان انگلیسی scars است.

    ارجاع به لغت scar

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «scar» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/scar

    لغات نزدیک scar

    • - scapular
    • - scapular medal
    • - scar
    • - scar tissue
    • - scarab
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    humanistic humanities humongous hunch hydration hypothetically ideally trick turban micromanagement hepatitis orange juice lowboy evolutionist aft رغبت مذمت کردن مذاب ذوب شدن ذوب کردن قلابچه‌ماهی چرم‌ماهی گورخرماهی فیل‌ماهی اعتلا اولویت‌بندی کردن پرآب تهاتر کردن جنوب شرقی جوی
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.