با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Stab

stæb stæb
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    stabbed
  • شکل سوم:

    stabbed
  • سوم‌شخص مفرد:

    stabs
  • وجه وصفی حال:

    stabbing
  • شکل جمع:

    stabs

معنی و نمونه‌جمله‌ها

B2
خنجر زدن، زخم زدن، سوراخ کردن، زخم چاقو، تیر کشیدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- With his sword, Rustam stabbed him through the heart.
- رستم شمشیرش را در قلب او فرو کرد.
- Ali Asghar stabbed him twice.
- علی‌اصغر به او دو ضربه چاقو زد.
- He stabbed his fork into the meat.
- چنگالش را در گوشت فرو برد.
- Pain stabbed through his leg.
- درد در سرتاسر پایش تیر می‌کشید.
- The memories of that day stabbed him.
- خاطرات آن روز او را رنج می‌داد.
- stab wound
- زخم چاقو
- a stab of pain in the chest
- دردی که در سینه تیر می‌کشد
- a stab of guilt
- درد گناه
- stabbing pain
- دردی که تیر می‌کشد
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد stab

  1. noun piercing cut
    Synonyms: ache, blow, gash, hurt, incision, jab, jag, pang, piercing, prick, puncture, rent, stick, thrust, transfixion, twinge, wound
  2. noun attempt
    Synonyms: crack, endeavor, essay, fling, go, one’s best, shot, try, venture, whack, whirl
  3. verb puncture, pierce with sharp, pointed object
    Synonyms: bayonet, brand, carve, chop, cleave, clip, cut, drive, gore, hit, hurt, injure, jab, jag, knife, open up, penetrate, pierce, plow, plunge, prick, prong, punch, ram, run through, saber, shank, sink, slice, spear, stick, thrust, transfix, wound

Idioms

ارجاع به لغت stab

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «stab» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/stab

لغات نزدیک stab

پیشنهاد بهبود معانی