آیکن بنر

۵۰۴ واژه‌ی ضروری در لغات دسته‌بندی‌شده

۵۰۴ واژه‌ی ضروری در لغات دسته‌بندی‌شده

مشاهده
آخرین به‌روزرسانی:

Jag

dʒæɡ dʒæɡ

معنی jag | جمله با jag

noun adverb

دندانه، کنگره، نوک، برآمدگی تیز، بریدگی، خار، سیخونک، سیخک، دندانه‌دار کردن، کنگره‌دار کردن، چاک زدن، ناهموار بریدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

Blunt scissors jag the material.

قیچی کند پارچه را بریده‌بریده می‌کند.

a crying jag

(مدت) گریه‌ی بی‌اختیار

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد jag

  1. noun an intoxicated condition
  1. noun a spree

ارجاع به لغت jag

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «jag» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/jag

لغات نزدیک jag

پیشنهاد بهبود معانی