گذشتهی ساده:
bingedشکل سوم:
bingedسومشخص مفرد:
bingesوجه وصفی حال:
bingingشکل جمع:
bingesزیادهروی، افراط
a shopping binge
افراط در خرید
Last night he went on such a binge that he is still drunk.
دیشب آنقدر در میگساری زیادهروی کرد که هنوز هم مست است.
زیادهروی کردن در خوردن یا نوشیدن، تا خرخره خوردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
binging on ice cream
تا خرخره بستنی خوردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «binge» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/binge