مست، مخمور
He drank so much that he became drunk.
او آنقدر نوشید که مست شد.
He is drunk.
او مست است.
drunk with victory
سرمست پیروزی
آدم مست
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His father is a drunk.
پدرش عرقخور است.
I saw a drunk.
مستی را دیدم.
خرمست، سیاه مست
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «drunk» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/drunk