آیکن بنر

لیست کامل اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۰ شهریور ۱۴۰۴

    Tight

    taɪt taɪt

    صفت تفضیلی:

    tighter

    صفت عالی:

    tightest

    معنی tight | جمله با tight

    adjective adverb B2

    محکم، سفت، قرص، (گره) کور، فشرده، به‌هم‌چسبیده، بسته

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی پیشرفته

    مشاهده

    He tied the tape tightly around the box.

    نوار را محکم دور جعبه بست.

    The covers of jam jars must be tight.

    سر بسته‌های مربا باید کیپ باشد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    I closed the window tight.

    پنجره را کیپ کردم.

    although I am old, hold me tight in your arms one night...

    گرچه پیرم، تو شبی تنگ در آغوشم گیر...

    My throat was tight with fear.

    از ترس گلویم گرفته بود.

    She held the rope tight.

    طناب را محکم گرفت.

    The rope was tight and firm.

    طناب کشیده و محکم بود.

    to loosen a tight bottle cap

    در بطری محکم بسته‌شده را شل کردن

    a tight knot

    گره محکم (سفت)

    adjective B1

    تنگ، کیپ، چسبان، بدن‌نما (لباس)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری

    These shoes are too tight for me.

    این کفش‌ها برای من خیلی تنگ است.

    I don’t like buying tight clothes because they’re uncomfortable.

    من دوست ندارم لباس‌های چسبان بخرم چون راحت نیستند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    tight trousers

    شلوار تنگ

    adjective

    گرفته، منقبض، تحت فشار، سفت (در عضلات یا اندام)

    I get a tight feeling in my head when I don’t sleep enough.

    وقتی به اندازه‌ی کافی نمی‌خوابم، احساس فشار در سرم دارم.

    The muscles in his back were tight after lifting heavy boxes.

    ماهیچه‌های کمرش پس‌از بلند کردن جعبه‌های سنگین سفت شده بودند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a bad cold and the tight clogged nose

    سرماخوردگی بد و بینی گرفته و پر‌اخلاط

    adjective

    خشک، عصبی، گرفته، پرتنش، پراضطراب

    His tight laughter showed he wasn’t really relaxed.

    خنده‌ی پراضطراب او نشان می‌داد که واقعاً راحت نیست.

    With a tight expression, he tried to hide his fear.

    با چهره‌ای پرتنش تلاش کرد ترسش را پنهان کند.

    adjective

    سختگیرانه، شدید، محکم، محدودکننده، دقیق (کنترل)

    Tight restrictions were placed on travel during the pandemic.

    محدودیت‌های سختگیرانه‌ای در دوران همه‌گیری برای سفر اعمال شد.

    The company keeps a tight check on all financial transactions.

    شرکت، کنترل دقیقی بر تمام تراکنش‌های مالی دارد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    tight control

    کنترل شدید

    The factory is in a tight situation.

    کارخانه در وضع بدی قرار دارد.

    adjective

    تند، تیز، شدید (پیچ و خم)

    The road has several tight bends that make driving dangerous.

    جاده، چند پیچ تند دارد که رانندگی را خطرناک می‌کند.

    The dancers moved in a tight spiral around the stage.

    رقصندگان در مارپیچی بسته دور صحنه حرکت کردند.

    adjective

    تنگاتنگ، سخت، نزدیک، شانه‌به‌شانه، حساس (مسابقه، رقابت و...)

    They are in a tight competition for the championship title.

    آن‌ها در رقابتی تنگاتنگ برای عنوان قهرمانی هستند.

    The election turned out to be much tighter than expected.

    انتخابات خیلی نزدیک‌تر از آنچه انتظار می‌رفت، پیش رفت.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a tight race

    مسابقه‌ی تقریباً مساوی

    adjective B2

    کم، کمیاب، (بازار) بی‌پولی، کساد، بی‌رونق، دست‌تنگ

    We are in a tight corner for cash.

    از نظر پول نقد در تنگنا هستیم.

    Steel is very tight right now.

    هم‌اکنون پولاد بسیار کمیاب است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    tight money

    پول کمیاب، پول گران

    adjective informal

    ناپسند خسیس، کنس، ناخن‌خشک، بخیل

    When it comes to spending his own money he is very tight.

    وقتی باید از پول خودش را خرج کند، خیلی خسیس است.

    My uncle is tight when it comes to lending money.

    عموی من وقتی پای قرض دادن پول به میان می‌آید، خیلی بخیل است.

    adjective informal

    قدیمی مست

    Don’t drive while you’re tight — it’s too dangerous.

    وقتی مستی رانندگی نکن؛ خیلی خطرناک است.

    They got tight at the bar and sang all night.

    آن‌ها در بار مست شدند و تمام شب آواز خواندند.

    adjective informal

    صمیمی، نزدیک، فابریک، جون‌جونی

    Their tight friendship has lasted for more than twenty years.

    دوستی صمیمی آن‌ها بیش‌از بیست سال دوام داشته است.

    He and his brother are tight, always supporting each other.

    او و برادرش خیلی نزدیک‌اند و همیشه از هم حمایت می‌کنند.

    adjective

    موسیقی هماهنگ، منظم، یکدست، دقیق

    The band members have been practicing together for years, which makes their sound really tight.

    اعضای گروه سال‌ها با هم تمرین کرده‌اند و همین باعث شده صدای آن‌ها بسیار یکدست باشد.

    Her new album features tight arrangements and clear vocals.

    آلبوم جدیدش شامل تنظیم‌های دقیق و وکال‌های شفاف است.

    adjective

    فشرده، پُر، تنگ، محدود (برنامه)

    Our schedule is too tight to add another meeting today.

    برنامه‌ی ما امروز آن‌قدر فشرده است که نمی‌توان جلسه‌ی دیگری اضافه کرد.

    With such a tight timetable, there’s no room for mistakes.

    با چنین جدول زمانی تنگی، جایی برای اشتباه وجود ندارد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a tight daily schedule

    برنامه‌ی روزانه‌ی پر (پرمشغله)

    adjective

    بدون نشت، نفوذناپذیر، غیرقابل نفوذ، بی‌درز، درزبندی‌شده، عایق

    The ship was sound and tight.

    کشتی بی‌عیب و بی‌سوراخ بود.

    Make sure the windows are tight so no cold air gets in.

    مطمئن شو پنجره‌ها عایق باشند تا هوای سرد وارد نشود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a tight roof

    سقفی که چکه نمی‌کند (بی‌رخنه)

    a tight cask

    بشکه‌ی بی‌سوراخ

    watertight

    پاد آب، نفوذ‌ناپذیر توسط آب، آب‌بندی‌شده

    a hog-tight fence

    نرده‌ای که خوک نمی‌تواند از آن عبور کند

    a gastight fitting

    لوله‌ای که گاز پس نمی‌دهد

    adjective

    متراکم، فشرده، نزدیک‌به‌هم

    The dancers moved in a tight group across the floor.

    رقصندگان در گروهی فشرده روی صحنه حرکت کردند.

    The designer used a tight line of type to save space on the page.

    طراح برای صرفه‌جویی در فضا، روی صفحه از خط متراکم حروف استفاده کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a tightly filled suitcase

    چمدانی که در آن خیلی چیز چپانده‌اند

    a tight line

    (چاپ) سطر متراکم

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد tight

    1. adjective close, snug
      Synonyms:
      firm fast secure strong dense thick rigid steady taut tense compact cramped crowded fixed solid stable stiff tightened bound clasped constricted contracted drawn established narrow quick set stretched sturdy tenacious unyielding close-fitting enduring hidebound inflexible invulnerable skintight strained unbending
      Antonyms:
      open loose free comfortable slack
    1. adjective sealed
      Synonyms:
      shut secure fastened fixed airtight locked plugged stopped up tied bolted impermeable impervious impenetrable sound hermetic watertight blind blocked tied up fast proof shrunken short slammed firm uncomfortable pinching crushing choking cutting smothering skintight clumped snapped padlocked obstructed hermetically sealed cramping
      Antonyms:
      open unsealed loose wide
    1. adjective stingy
      Synonyms:
      cheap mean tightfisted close sparing miserly penny-pinching grasping parsimonious penurious
      Antonyms:
      giving free
    1. adjective difficult, troublesome
      Synonyms:
      tough trying distressing upsetting disturbing worrisome dangerous hazardous perilous critical exacting arduous rough tricky ticklish sticky tense precarious punishing close near
      Antonyms:
      easy untroubled
    1. adjective intoxicated
      Synonyms:
      drunk drunken tipsy buzzed inebriated high boozy under the influence loaded smashed plastered stoned stewed pickled
      Antonyms:
      sober

    Collocations

    money is tight

    پول کم است، وضعیت مالی خوب نیست

    Idioms

    keep a tight hand (on something)

    سخت کنترل کردن (چیزی را)

    sit tight

    سر جای خود ماندن، موقعیت خود را حفظ کردن، در جای خود ایستادن و تکان نخوردن، جم نخوردن

    صبوری کردن، دندان روی جگر گذاشتن، دست روی دست گذاشتن

    (از تغییر نظر و یا اقدام به عمل) امتناع کردن، اجتناب ورزیدن

    sleep tight

    (عامیانه) خوب خوابیدن، به خواب عمیق فرو رفتن

    run a tight ship

    خوب اداره کردن، با نظم و انضباط اداره کردن

    لغات هم‌خانواده tight

    noun
    tightness
    adjective
    tight
    verb - transitive
    tighten
    adverb
    tight, tightly

    سوال‌های رایج tight

    صفت تفضیلی tight چی میشه؟

    صفت تفضیلی tight در زبان انگلیسی tighter است.

    صفت عالی tight چی میشه؟

    صفت عالی tight در زبان انگلیسی tightest است.

    ارجاع به لغت tight

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «tight» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/tight

    لغات نزدیک tight

    • - tigerishness
    • - tigerlike
    • - tight
    • - tight coupling
    • - tight end
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    interceptor into ironically isn't it looks like it takes two to tango item of news I've Jan jat jaw JK jupiter judicable juggler قانون‌گذاری قیمومت غنج ارجاع ارزش‌گذاری ارغنون نصیب نغمه نغمه‌سرا نغمه‌خوان مقننه کارگزاری مغفرت تغافل کامکار
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.