آیکن بنر

نسل سوخته کیه؟! نسل‌ها رو به انگلیسی یاد بگیر!

نسل سوخته؟! نسل‌ها رو به انگلیسی یاد بگیر!

مشاهده
آخرین به‌روزرسانی:

Tight

taɪt taɪt

صفت تفضیلی:

tighter

صفت عالی:

tightest

معنی tight | جمله با tight

adjective adverb B2

محکم، سفت، قرص، (گره) کور، فشرده، به‌هم‌چسبیده، بسته

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

He tied the tape tightly around the box.

نوار را محکم دور جعبه بست.

The covers of jam jars must be tight.

سر بسته‌های مربا باید کیپ باشد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

I closed the window tight.

پنجره را کیپ کردم.

although I am old, hold me tight in your arms one night...

گرچه پیرم، تو شبی تنگ در آغوشم گیر...

My throat was tight with fear.

از ترس گلویم گرفته بود.

She held the rope tight.

طناب را محکم گرفت.

The rope was tight and firm.

طناب کشیده و محکم بود.

to loosen a tight bottle cap

در بطری محکم بسته‌شده را شل کردن

a tight knot

گره محکم (سفت)

adjective B1

تنگ، کیپ، چسبان، بدن‌نما (لباس)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

These shoes are too tight for me.

این کفش‌ها برای من خیلی تنگ است.

I don’t like buying tight clothes because they’re uncomfortable.

من دوست ندارم لباس‌های چسبان بخرم چون راحت نیستند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

tight trousers

شلوار تنگ

adjective

گرفته، منقبض، تحت فشار، سفت (در عضلات یا اندام)

I get a tight feeling in my head when I don’t sleep enough.

وقتی به اندازه‌ی کافی نمی‌خوابم، احساس فشار در سرم دارم.

The muscles in his back were tight after lifting heavy boxes.

ماهیچه‌های کمرش پس‌از بلند کردن جعبه‌های سنگین سفت شده بودند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a bad cold and the tight clogged nose

سرماخوردگی بد و بینی گرفته و پر‌اخلاط

adjective

خشک، عصبی، گرفته، پرتنش، پراضطراب

His tight laughter showed he wasn’t really relaxed.

خنده‌ی پراضطراب او نشان می‌داد که واقعاً راحت نیست.

With a tight expression, he tried to hide his fear.

با چهره‌ای پرتنش تلاش کرد ترسش را پنهان کند.

adjective

سختگیرانه، شدید، محکم، محدودکننده، دقیق (کنترل)

Tight restrictions were placed on travel during the pandemic.

محدودیت‌های سختگیرانه‌ای در دوران همه‌گیری برای سفر اعمال شد.

The company keeps a tight check on all financial transactions.

شرکت، کنترل دقیقی بر تمام تراکنش‌های مالی دارد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

tight control

کنترل شدید

The factory is in a tight situation.

کارخانه در وضع بدی قرار دارد.

adjective

تند، تیز، شدید (پیچ و خم)

The road has several tight bends that make driving dangerous.

جاده، چند پیچ تند دارد که رانندگی را خطرناک می‌کند.

The dancers moved in a tight spiral around the stage.

رقصندگان در مارپیچی بسته دور صحنه حرکت کردند.

adjective

تنگاتنگ، سخت، نزدیک، شانه‌به‌شانه، حساس (مسابقه، رقابت و...)

They are in a tight competition for the championship title.

آن‌ها در رقابتی تنگاتنگ برای عنوان قهرمانی هستند.

The election turned out to be much tighter than expected.

انتخابات خیلی نزدیک‌تر از آنچه انتظار می‌رفت، پیش رفت.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a tight race

مسابقه‌ی تقریباً مساوی

adjective B2

کم، کمیاب، (بازار) بی‌پولی، کساد، بی‌رونق، دست‌تنگ

We are in a tight corner for cash.

از نظر پول نقد در تنگنا هستیم.

Steel is very tight right now.

هم‌اکنون پولاد بسیار کمیاب است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

tight money

پول کمیاب، پول گران

adjective informal

ناپسند خسیس، کنس، ناخن‌خشک، بخیل

When it comes to spending his own money he is very tight.

وقتی باید از پول خودش را خرج کند، خیلی خسیس است.

My uncle is tight when it comes to lending money.

عموی من وقتی پای قرض دادن پول به میان می‌آید، خیلی بخیل است.

adjective informal

قدیمی مست

Don’t drive while you’re tight — it’s too dangerous.

وقتی مستی رانندگی نکن؛ خیلی خطرناک است.

They got tight at the bar and sang all night.

آن‌ها در بار مست شدند و تمام شب آواز خواندند.

adjective informal

صمیمی، نزدیک، فابریک، جون‌جونی

Their tight friendship has lasted for more than twenty years.

دوستی صمیمی آن‌ها بیش‌از بیست سال دوام داشته است.

He and his brother are tight, always supporting each other.

او و برادرش خیلی نزدیک‌اند و همیشه از هم حمایت می‌کنند.

adjective

موسیقی هماهنگ، منظم، یکدست، دقیق

The band members have been practicing together for years, which makes their sound really tight.

اعضای گروه سال‌ها با هم تمرین کرده‌اند و همین باعث شده صدای آن‌ها بسیار یکدست باشد.

Her new album features tight arrangements and clear vocals.

آلبوم جدیدش شامل تنظیم‌های دقیق و وکال‌های شفاف است.

adjective

فشرده، پُر، تنگ، محدود (برنامه)

Our schedule is too tight to add another meeting today.

برنامه‌ی ما امروز آن‌قدر فشرده است که نمی‌توان جلسه‌ی دیگری اضافه کرد.

With such a tight timetable, there’s no room for mistakes.

با چنین جدول زمانی تنگی، جایی برای اشتباه وجود ندارد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a tight daily schedule

برنامه‌ی روزانه‌ی پر (پرمشغله)

adjective

بدون نشت، نفوذناپذیر، غیرقابل نفوذ، بی‌درز، درزبندی‌شده، عایق

The ship was sound and tight.

کشتی بی‌عیب و بی‌سوراخ بود.

Make sure the windows are tight so no cold air gets in.

مطمئن شو پنجره‌ها عایق باشند تا هوای سرد وارد نشود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a tight roof

سقفی که چکه نمی‌کند (بی‌رخنه)

a tight cask

بشکه‌ی بی‌سوراخ

watertight

پاد آب، نفوذ‌ناپذیر توسط آب، آب‌بندی‌شده

a hog-tight fence

نرده‌ای که خوک نمی‌تواند از آن عبور کند

a gastight fitting

لوله‌ای که گاز پس نمی‌دهد

adjective

متراکم، فشرده، نزدیک‌به‌هم

The dancers moved in a tight group across the floor.

رقصندگان در گروهی فشرده روی صحنه حرکت کردند.

The designer used a tight line of type to save space on the page.

طراح برای صرفه‌جویی در فضا، روی صفحه از خط متراکم حروف استفاده کرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a tightly filled suitcase

چمدانی که در آن خیلی چیز چپانده‌اند

a tight line

(چاپ) سطر متراکم

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد tight

  1. adjective sealed
    Synonyms:
    shut secure fastened fixed airtight locked plugged stopped up tied bolted impermeable impervious impenetrable sound hermetic watertight blind blocked tied up fast proof shrunken short slammed firm uncomfortable pinching crushing choking cutting smothering skintight clumped snapped padlocked obstructed hermetically sealed cramping
    Antonyms:
    open unsealed loose wide
  1. adjective stingy
    Antonyms:
  1. adjective intoxicated
    Antonyms:

Collocations

money is tight

پول کم است، وضعیت مالی خوب نیست

Idioms

keep a tight hand (on something)

سخت کنترل کردن (چیزی را)

sit tight

سر جای خود ماندن، موقعیت خود را حفظ کردن، در جای خود ایستادن و تکان نخوردن، جم نخوردن

صبوری کردن، دندان روی جگر گذاشتن، دست روی دست گذاشتن

(از تغییر نظر و یا اقدام به عمل) امتناع کردن، اجتناب ورزیدن

sleep tight

(عامیانه) خوب خوابیدن، به خواب عمیق فرو رفتن

run a tight ship

خوب اداره کردن، با نظم و انضباط اداره کردن

لغات هم‌خانواده tight

  • adjective
    tight

سوال‌های رایج tight

صفت تفضیلی tight چی میشه؟

صفت تفضیلی tight در زبان انگلیسی tighter است.

صفت عالی tight چی میشه؟

صفت عالی tight در زبان انگلیسی tightest است.

ارجاع به لغت tight

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «tight» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/tight

لغات نزدیک tight

پیشنهاد بهبود معانی