حریص، طماع، پولدوست
The grasping investors focused solely on maximizing their profits.
سرمایهگذاران پولدوست صرفاً بر روی حداکثر کردن سود خود تمرکز کردند.
Her grasping nature made it difficult for her to maintain friendships.
ذات حریص او، حفظ روابط دوستانه را برایش دشوار میکرد.
چنگزن، پیگیر، سمج، کنه، مُصر
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His grasping fingers clung to the edge of the cliff for safety.
انگشتان چنگزنش برای ایمنی به لبهی صخره چسبیده بودند.
The grasping hand of the child reached for the colorful toy.
دست سمج کودک بهسمت اسباببازی رنگی دراز شد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «grasping» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/grasping