فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Miserly

ˈmaɪzərli ˈmaɪzəli

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective

خسیس، بخیل، ناخن‌خشک، نظرتنگ

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه‌ی ضروری

مشاهده

The miserly old man refused to donate to charity.

پیرمرد بخیل از اهدای کمک به امور خیریه خودداری کرد.

The miserly man counted every penny before making a purchase.

مرد خسیس قبل‌از خرید، هر سنت را می‌شمرد.

adjective

(مقدار) ناچیز، بسیار کم

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

She received a miserly portion of cake at the party.

او در مهمانی کیک بسیار کمی گرفت.

They offered a miserly salary for such demanding work.

آن‌ها برای چنین کارهای سختی دستمزد ناچیزی پیشنهاد کردند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد miserly

  1. adjective greedy, stingy
    Synonyms:
    avaricious covetous grasping stingy ungenerous close mean parsimonious tightfisted penurious close-fisted penny-pinching cheapskate illiberal beggarly ignoble abject sordid churlish skinflint
    Antonyms:
    generous giving liberal

ارجاع به لغت miserly

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «miserly» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/miserly

لغات نزدیک miserly

پیشنهاد بهبود معانی