خسیس، بخیل، ناخنخشک، نظرتنگ
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ۵۰۴ واژهی ضروری
The miserly old man refused to donate to charity.
پیرمرد بخیل از اهدای کمک به امور خیریه خودداری کرد.
The miserly man counted every penny before making a purchase.
مرد خسیس قبلاز خرید، هر سنت را میشمرد.
(مقدار) ناچیز، بسیار کم
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She received a miserly portion of cake at the party.
او در مهمانی کیک بسیار کمی گرفت.
They offered a miserly salary for such demanding work.
آنها برای چنین کارهای سختی دستمزد ناچیزی پیشنهاد کردند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «miserly» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/miserly