Miserly

ˈmaɪzərli ˈmaɪzəli
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
خسیس، بخیل، ناخن‌خشک، نظرتنگ

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- The miserly old man refused to donate to charity.
- پیرمرد بخیل از اهدای کمک به امور خیریه خودداری کرد.
- The miserly man counted every penny before making a purchase.
- مرد خسیس قبل‌از خرید، هر سنت را می‌شمرد.
adjective
(مقدار) ناچیز، بسیار کم
- She received a miserly portion of cake at the party.
- او در مهمانی کیک بسیار کمی گرفت.
- They offered a miserly salary for such demanding work.
- آن‌ها برای چنین کارهای سختی دستمزد ناچیزی پیشنهاد کردند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد miserly

  1. adjective greedy, stingy
    Synonyms: abject, avaricious, beggarly, cheapskate, churlish, close, close-fisted, covetous, grasping, ignoble, illiberal, mean, parsimonious, penny-pinching, penurious, skinflint, sordid, tightfisted, ungenerous
    Antonyms: generous, giving, liberal

ارجاع به لغت miserly

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «miserly» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/miserly

لغات نزدیک miserly

پیشنهاد بهبود معانی