شکل جمع:
miseriesبدبختی، بیچارگی، تهیدستی، نکبت، پستی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Floods brought misery to the farmers of that region.
سیل کشاورزان آن ناحیه را دچار فلاکت کرد.
to live a life of misery
زندگی مصیبتباری داشتن
They live in misery and want.
آنان در فقر و تنگدستی زندگی میکنند.
Misery and loneliness darted from her eyes.
بیچارگی و تنهایی از چشمانش میبارید.
سوتهدلان دور هم جمع میشوند، آدم مصیبتدیده با مصیبتدیده محشور میشود
put someone (or some animal) out of his (its) misery
(از روی ترحم) کسی (یا جانوری) را که مردنی است کشتن، تیرخلاص زدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «misery» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/misery