فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Agony

ˈæɡəni ˈæɡəni
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    agonies

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun
    درد، رنج، تقلا، سکرات مرگ، جان کندن
    • - the agony of losing one's child
    • - درد عظیم از دست دادن فرزند
    • - She screamed in agony.
    • - از شدت درد شیون کشید.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد agony

  1. noun suffering, pain
    Synonyms: affliction, anguish, distress, dolor, misery, pangs, passion, throes, torment, torture, woe
    Antonyms: comfort, happiness, health, peace, success

Idioms

  • piling on the agony

    (انگلیس - عامیانه) سوخته کنی کردن

  • agony aunt

    (انگلیس - عامیانه) نویسنده‌ی روزنامه که به نامه‌های خوانندگان درباره‌ی مسایل شخصی آنان در روزنامه پاسخ می‌دهد، مشاورخوانندگان

  • agony column(s)

    (در روزنامه و مجله) بخشی که در آن نامه‌های خوانندگان چاپ و مسائل شخصی آنها رایزنی می‌شود.

ارجاع به لغت agony

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «agony» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/agony

لغات نزدیک agony

پیشنهاد بهبود معانی