شکل جمع:
agoniesدرد، رنج، تقلا، سکرات مرگ، جان کندن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the agony of losing one's child
درد عظیم از دست دادن فرزند
She screamed in agony.
از شدت درد شیون کشید.
سوختهکنی کردن، وضعیت را بد کردن، وضعیت بد بیشتر شدن
(انگلیس - عامیانه) نویسندهی روزنامه که به نامههای خوانندگان دربارهی مسایل شخصی آنان در روزنامه پاسخ میدهد، مشاورخوانندگان
(در روزنامه و مجله) بخشی که در آن نامههای خوانندگان چاپ و مسائل شخصی آنها رایزنی میشود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «agony» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/agony