آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۲ شهریور ۱۴۰۳

    Peace

    piːs piːs

    معنی peace | جمله با peace

    noun uncountable B2

    صلح‌، سلامتی، آشتی، آرامش، نظم

    Peace and order were finally restored in the town.

    بالأخره نظم و آرامش در شهر برقرار شد.

    Their hostility gave way to peace.

    خصومت آن‌ها تبدیل به آشتی شد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Those two enemies decided to live in peace next to each other.

    آن دو دشمن تصمیم گرفتند در صلح و صفا در کنار هم زندگی کنند.

    a peace treaty

    پیمان صلح

    a threat to world peace

    تهدیدی برای صلح جهانی

    They signed peace in the spring of 1918.

    آن‌ها در بهار 1918 قرارداد صلح را امضا کردند.

    I like the peace and quiet of that farm.

    از آرامش و سکوت آن روستا خوشم می‌آید.

    He knew that between Hassan and Akbar there would never be peace.

    او می‌دانست که میان حسن و اکبر دیگر هرگز آشتی وجود نخواهد داشت.

    Now that the children are gone, I can write in peace.

    حال که بچه‌ها رفته‌اند می‌توانم با آسودگی به نگارش بپردازم.

    the peace of the woods

    آرامش جنگل

    God is my only peace.

    خدا یگانه آرام‌بخش من است.

    the peace of sky and mountain

    آرامش آسمان و کوه

    They live in peace and harmony.

    آنان در صلح و صفا و هماهنگی زندگی می‌کنند.

    verb - intransitive

    ساکت شدن، آرام شدن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری

    Peace! he is sleeping.

    ساکت! او خواب است.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد peace

    1. noun harmony, agreement
      Synonyms:
      agreement friendship love unity union accord concord order truce armistice neutrality cessation conciliation pacification reconciliation treaty unanimity pacifism
      Antonyms:
      disagreement disharmony fighting war
    1. noun calm, serenity
      Synonyms:
      calmness quiet silence stillness tranquility peacefulness relaxation repose rest composure equanimity contentment harmony concord placidity quietude lull hush serenity amity congeniality sympathy reserve
      Antonyms:
      worry distress upset agitation frustration

    Collocations

    in peace

    در صلح، در صلح و صفا، با آسودگی

    keep the peace

    نظم عمومی را حفظ کردن، نظم و قانون را رعایت کردن

    make one's peace with

    آشتی کردن با، از در صلح درآمدن

    peace and quiet

    دنج، آرام، دور از مزاحمت

    Idioms

    at peace

    1- درحال صلح، فارغ از جنگ 2- آرام، در آرامش، آسوده

    hold (or keep) one's peace

    سکوت کردن، دم برنیاوردن

    keep the peace

    نظم عمومی را حفظ کردن، نظم و قانون را رعایت کردن

    make peace

    1- صلح کردن، به جنگ پایان دادن 2- آشتی کردن

    may he (or she) rest in peace

    خدا او را بیامرزد، الهی قرین آرامش ابدی بشود

    Idioms بیشتر

    peace be with you!

    (قدیمی) خداحافظ!، بسلامت!

    لغات هم‌خانواده peace

    • noun
      peace, peacefulness, pacifier, pacifism, pacifist
    • adjective
      peaceful, peaceable, pacifist
    • verb - transitive
      pacify
    • adverb
      peacefully, peaceably

    ارجاع به لغت peace

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «peace» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/peace

    لغات نزدیک peace

    • - pea jacket
    • - pea soup
    • - peace
    • - peace activist
    • - peace and quiet
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    eventually everlasting every one every other day exchange student exercise authority let go horny matcha pollen ghee tick off sine Ju quartz سبیل زن‌ذلیل ستبر سترگ سجود اتراق کردن اولویت بالاخره انضباط محابا پلمب پلمب کردن افتادن انداختن تزیین
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.