امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Peace

piːs piːs
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable B2
صلح‌، سلامتی، آشتی، آرامش، نظم

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- a peace treaty
- پیمان صلح
- a threat to world peace
- تهدیدی برای صلح جهانی
- They signed peace in the spring of 1918.
- آن‌ها در بهار 1918 قرارداد صلح را امضا کردند.
- Peace and order were finally restored in the town.
- بالأخره نظم و آرامش در شهر برقرار شد.
- Those two enemies decided to live in peace next to each other.
- آن دو دشمن تصمیم گرفتند در صلح و صفا در کنار هم زندگی کنند.
- Their hostility gave way to peace.
- خصومت آن‌ها تبدیل به آشتی شد.
- He knew that between Hassan and Akbar there would never be peace.
- او می‌دانست که میان حسن و اکبر دیگر هرگز آشتی وجود نخواهد داشت.
- Now that the children are gone, I can write in peace.
- حال که بچه‌ها رفته‌اند می‌توانم با آسودگی به نگارش بپردازم.
- the peace of the woods
- آرامش جنگل
- God is my only peace.
- خدا یگانه آرام‌بخش من است.
- the peace of sky and mountain
- آرامش آسمان و کوه
- I like the peace and quiet of that farm.
- از آرامش و سکوت آن روستا خوشم می‌آید.
- They live in peace and harmony.
- آنان در صلح و صفا و هماهنگی زندگی می‌کنند.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
verb - intransitive
ساکت شدن، آرام شدن
- Peace! he is sleeping.
- ساکت! او خواب است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد peace

  1. noun harmony, agreement
    Synonyms: accord, amity, armistice, cessation, conciliation, concord, friendship, love, neutrality, order, pacification, pacifism, reconciliation, treaty, truce, unanimity, union, unity
    Antonyms: disagreement, disharmony, fighting, war
  2. noun calm, serenity
    Synonyms: amity, calmness, composure, concord, congeniality, contentment, equanimity, harmony, hush, lull, peacefulness, placidity, quiet, quietude, relaxation, repose, reserve, rest, silence, stillness, sympathy, tranquility
    Antonyms: agitation, distress, frustration, upset, worry

Collocations

Idioms

  • at peace

    1- درحال صلح، فارغ از جنگ 2- آرام، در آرامش، آسوده

  • hold (or keep) one's peace

    سکوت کردن، دم برنیاوردن

  • keep the peace

    نظم عمومی را حفظ کردن، نظم و قانون را رعایت کردن

  • make peace

    1- صلح کردن، به جنگ پایان دادن 2- آشتی کردن

  • may he (or she) rest in peace

    خدا او را بیامرزد، الهی قرین آرامش ابدی بشود

  • peace be with you!

    (قدیمی) خداحافظ!، بسلامت!

لغات هم‌خانواده peace

ارجاع به لغت peace

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «peace» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/peace

لغات نزدیک peace

پیشنهاد بهبود معانی