گذشتهی ساده:
pacifiedشکل سوم:
pacifiedسومشخص مفرد:
pacifiesوجه وصفی حال:
pacifyingهمچنین میتوان از pacificate به جای pacify استفاده کرد.
آرام کردن، فرونشاندن، تسکین دادن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ۵۰۴ واژهی ضروری
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to pacify a crying child
کودک گریان را آرام کردن
Through these concessions they were hoping to pacify the Chinese leaders.
امیدوار بودند که با این گذشتها رهبران چین را به سر آشتی در آورند.
He was very angry and his wife was trying to pacify him.
او بسیار خشمگین بود و زنش داشت میکوشید او را آرام کند.
In 1910, the marines were sent to pacify that region.
در 1910 تفنگداران دریایی را برای برقراری نظم و آرامش به آن ناحیه گسیل کردند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «pacify» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pacify