فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Pacify

ˈpæsɪfaɪ ˈpæsɪfaɪ

گذشته‌ی ساده:

pacified

شکل سوم:

pacified

سوم‌شخص مفرد:

pacifies

وجه وصفی حال:

pacifying

توضیحات:

همچنین می‌توان از pacificate به‌ جای pacify استفاده کرد.

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb

آرام کردن، فرونشاندن، تسکین دادن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه‌ی ضروری

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

to pacify a crying child

کودک گریان را آرام کردن

Through these concessions they were hoping to pacify the Chinese leaders.

امیدوار بودند که با این گذشت‌ها رهبران چین را به سر آشتی در آورند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He was very angry and his wife was trying to pacify him.

او بسیار خشمگین بود و زنش داشت می‌کوشید او را آرام کند.

In 1910, the marines were sent to pacify that region.

در 1910 تفنگداران دریایی را برای برقراری نظم و آرامش به آن ناحیه گسیل کردند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pacify

  1. verb make peaceful; appease
    Synonyms:
    calm soothe relieve mollify quiet appease soften mitigate temper moderate allay assuage compose tranquilize tame subdue still sweeten conciliate placate lull cool ameliorate repress smooth over make peace take the edge off bury the hatchet propitiate square chasten dulcify silence soft-pedal butter up stroke grease fix up con put the lid on qualify pacificate kiss and make up lay back
    Antonyms:
    agitate upset irritate incite

لغات هم‌خانواده pacify

  • verb - transitive
    pacify

ارجاع به لغت pacify

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pacify» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pacify

لغات نزدیک pacify

پیشنهاد بهبود معانی