فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Propitiate

prəˈpɪʃieɪt prəˈpɪʃieɪt

گذشته‌ی ساده:

propitiated

شکل سوم:

propitiated

سوم‌شخص مفرد:

propitiates

وجه وصفی حال:

propitiating

معنی و نمونه‌جمله

verb - transitive

خشم را فرو نشاندن، استمالت کردن، تسکین دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

sacrifices made to propitiate gods

قربانیانی که برای خشنود کردن خدایان ایثار می‌شدند

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد propitiate

  1. verb make peace with
    Synonyms:
    reconcile appease placate pacify soothe calm mediate conciliate conform adapt atone
  1. verb to ease the anger or agitation of
    Synonyms:
    calm soothe pacify appease soften mollify placate assuage conciliate gentle sweeten dulcify

ارجاع به لغت propitiate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «propitiate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/propitiate

لغات نزدیک propitiate

پیشنهاد بهبود معانی