گذشتهی ساده:
conciliatedشکل سوم:
conciliatedسومشخص مفرد:
conciliatesوجه وصفی حال:
conciliatingدلجویی کردن، آشتی دادن، تسکین دادن، آرام کردن، فرو نشاندن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
to conciliate angry customers
از مشتریان خشمگین دلجویی کردن
to conciliate (between) the parties in a dispute
طرفین مشاجره را با هم آشتی دادن
دل کسی را به دست آوردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
After winning the elections, he tried to conciliate his rivals.
پساز پیروزی در انتخابات کوشید که دل رقبای خود را به دست آورد.
He attempted to conciliate his friend with a heartfelt apology and a thoughtful gift.
او سعی کرد با یک عذرخواهی صمیمانه و هدیهای حسابشده دل دوستش را به دست آورد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «conciliate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/conciliate