آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Satisfy

    ˈsætəsfaɪ ˈsætəsfaɪ

    گذشته‌ی ساده:

    satisfied

    شکل سوم:

    satisfied

    سوم‌شخص مفرد:

    satisfies

    وجه وصفی حال:

    satisfying

    معنی satisfy | جمله با satisfy

    verb - transitive B2

    خرسند کردن، راضی کردن، خشنود کردن، قانع کردن

    I am satisfied with your work.

    از کار شما راضی هستم.

    Nothing satisfied this student and he was always complaining.

    هیچ‌چیز این شاگرد را راضی نمی‌کرد و همیشه شکایت داشت.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    To get a diploma, you have to satisfy all of these course requirements.

    برای گرفتن مدرک تحصیلی باید تمام درس‌های لازم را بگذرانی.

    She tried to satisfy the child by giving him a candy.

    کوشید با دادن یک آبنبات کودک را خشنود کند.

    to satisfy one's natural urges

    خواسته‌ی طبیعی خود را ارضا کردن

    to satisfy somebody's curiosity

    حس کنجکاوی کسی را ارضا کردن

    To satisfy any doubts, he went to them unarmed.

    برای برطرف کردن هرگونه شک و تردید، او بدون اسلحه نزد آن‌ها رفت.

    If a consignment does not satisfy all the conditions agreed upon, it will be sent back.

    اگر محموله طبق همه‌ی شرایط مورد توافق نباشد پس فرستاده خواهد شد.

    Our factory is able to satisfy the country's need for bicycles.

    کارخانه‌ی ما می‌تواند نیاز کشور به دوچرخه را پاسخگو باشد.

    This property is not enough to satisfy his loans.

    این ملک برای بازپرداخت وامهای او کافی نیست.

    He had to sell his land to satisfy his creditors.

    مجبور شد برای راضی کردن طلبکاران زمین خود را بفروشد.

    He has no expectation of being satisfied for the work he does at the orphanage.

    او انتظار ندارد که در برابر کاری که در یتیم‌خانه می‌کند، پاداش دریافت کند.

    a treaty to satisfy Indians who had been deprived of their lands

    قراردادی برای دادن غرامت به سرخپوستانی که از زمین‌های خود محروم شده بودند

    This amount will satisfy our needs for now.

    این مقدار فعلاً برای رفع نیازهای ما کافی خواهد بود.

    My reasons for the delay did not satisfy him.

    دلایل من درباره‌ی تأخیر او را قانع نکرد.

    to satisfy the police that one is innocent

    بی‌گناهی خود را به پلیس قبولاندن

    verb - intransitive

    کفایت کردن، کافی بودن، بس بودن، بسند کردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد satisfy

    1. verb please, content
      Synonyms:
      suit delight entertain gratify amuse comfort fill humor cheer appease content capture fascinate placate beguile befriend conciliate elate animate assuage brighten up mollify indulge rejoice enrapture thrill exhilarate tickle do the trick fill the bill hit the spot make the grade get by satiate slake score sell sell on cloy glut gorge quench surfeit make merry propitiate flatter
      Antonyms:
      disappoint upset anger dissatisfy discontent
    1. verb answer, persuade
      Synonyms:
      do fulfill complete perform serve suffice meet accomplish provide assure convince persuade equip furnish qualify fill comply with conform to be enough be adequate be sufficient make good keep promise dispel doubt put mind at ease reassure induce win over appease assuage avail get by make the grade observe pass muster serve the purpose tide over score sell come up to inveigle
      Antonyms:
      fail frustrate dissuade
    1. verb pay, compensate
      Synonyms:
      discharge settle clear up meet repay compensate requite recompense disburse indemnify remunerate atone pay off make good square liquidate reward make reparation quit answer
      Antonyms:
      fail dissatisfy

    Collocations

    satisfy the examiners

    (انگلیس) در امتحان قبول شدن

    لغات هم‌خانواده satisfy

    • noun
      satisfaction
    • adjective
      satisfactory, satisfied, satisfying
    • verb - transitive
      satisfy
    • adverb
      satisfactorily, satisfyingly

    سوال‌های رایج satisfy

    گذشته‌ی ساده satisfy چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده satisfy در زبان انگلیسی satisfied است.

    شکل سوم satisfy چی میشه؟

    شکل سوم satisfy در زبان انگلیسی satisfied است.

    وجه وصفی حال satisfy چی میشه؟

    وجه وصفی حال satisfy در زبان انگلیسی satisfying است.

    سوم‌شخص مفرد satisfy چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد satisfy در زبان انگلیسی satisfies است.

    ارجاع به لغت satisfy

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «satisfy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/satisfy

    لغات نزدیک satisfy

    • - satisfied
    • - satisfied customer
    • - satisfy
    • - satisfy a demand
    • - satisfy the examiners
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    eventually everlasting every one every other day exchange student exercise authority let go horny matcha pollen ghee tick off sine Ju quartz سبیل زن‌ذلیل ستبر سترگ سجود اتراق کردن اولویت بالاخره محابا پلمب پلمب کردن افتادن انداختن تزیین کردن وهله
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.