آخرین به‌روزرسانی:

Gratify

ˈɡrætɪfaɪ ˈɡrætɪfaɪ

گذشته‌ی ساده:

gratified

شکل سوم:

gratified

سوم‌شخص مفرد:

gratifies

وجه وصفی حال:

gratifying

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb

خشنود و راضی کردن، لذت دادن(به)، مفتخر کردن، جبران کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

He was gratified by the welcome given to him.

از خوش آمدی که به او گفتند، خوشنود شد.

to gratify a whim

هوسی را اقناع کردن

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد gratify

  1. verb give pleasure; satisfy
    Synonyms:
    please satisfy delight content gladden thrill humor indulge favor fulfill oblige cater to pamper enchant appease do the trick fill the bill make happy hit the spot get one’s kicks make a hit do one proud requite recompense coddle baby delectate arride
    Antonyms:
    annoy upset disappoint disturb offend frustrate pain

سوال‌های رایج gratify

گذشته‌ی ساده gratify چی میشه؟

گذشته‌ی ساده gratify در زبان انگلیسی gratified است.

شکل سوم gratify چی میشه؟

شکل سوم gratify در زبان انگلیسی gratified است.

وجه وصفی حال gratify چی میشه؟

وجه وصفی حال gratify در زبان انگلیسی gratifying است.

سوم‌شخص مفرد gratify چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد gratify در زبان انگلیسی gratifies است.

ارجاع به لغت gratify

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «gratify» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/gratify

لغات نزدیک gratify

پیشنهاد بهبود معانی