گذشتهی ساده:
enchantedشکل سوم:
enchantedسومشخص مفرد:
enchantsوجه وصفی حال:
enchantingافسون کردن، سحر کردن، جادو کردن، مسحور شدن، فریفتن، بهدام عشق انداختن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
A prince who was enchanted by a cruel sorcerer.
شاهزادهای که توسط جادوگر سنگدلی افسون شده بود.
Her singing voice enchanted everyone.
آواز او همه را فریفته کرد.
an enchanted garden
باغ طلسمشده
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «enchant» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/enchant