با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Enchain

ɪnˈt͡ʃeɪn ɪnˈt͡ʃeɪn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - transitive
    زنجیر کردن، در زنجیر نهادن، محکم نگاه داشتن، مقیدساختن
    • - people enchained by ignorance and superstition
    • - مردمی که در زنجیر جهل و خرافات‌اند
    • - The speaker was hoping to enchain the attention of the audience.
    • - سخنران امیدوار بود که توجه شنودگان را جلب کند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد enchain

  1. verb To confine
    Synonyms: bind, pinion, handcuff, fetter
  2. verb To attract
    Synonyms: captivate, hypnotize, mesmerize

ارجاع به لغت enchain

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «enchain» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/enchain

لغات نزدیک enchain

پیشنهاد بهبود معانی