گذشتهی ساده:
fetteredشکل سوم:
fetteredسومشخص مفرد:
fettersوجه وصفی حال:
fetteringشکل جمع:
fettersبخو، پابند، زنجیر، (مجازاً) قید، مانع، مقید کردن، در زیر غل و زنجیر آوردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the fetters of the slaves
غل و زنجیر بردگان
to keep in fetters
در غل و زنجیر نگهداری کردن
political fetters
موانع سیاسی
fettered cows
گاوهای غلوزنجیرشده
Too many regulations have fettered traders.
مقررات بیشازحد دست و پای تجار را بسته است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «fetter» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fetter