با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Restrict

rɪˈstrɪkt rɪˈstrɪkt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    restricted
  • شکل سوم:

    restricted

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive C1
محدود کردن، منحصر کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- Fog has restricted visibility.
- مه میدان دید را محدود کرده است.
- Hossein has restricted himself to one pack of cigarettes per day.
- حسین خود را به یک بسته سیگار در روز محدود کرده است.
- The government had restricted the people's freedoms.
- دولت آزادی‌های مردم را محدود کرده بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد restrict

  1. verb confine, limit situation or ability to participate
    Synonyms: bind, bottle up, bound, chain, check, circumscribe, come down on, constrict, contain, contract, cool down, cramp, curb, decrease, define, delimit, delimitate, demarcate, demark, diminish, encircle, enclose, hamper, handicap, hang up, hem in, hold back, hold down, impede, inclose, inhibit, keep within bounds, keep within limits, moderate, modify, narrow, pin down, prelimit, put away, put on ice, qualify, reduce, regulate, restrain, send up, shorten, shrink, shut in, surround, temper, tether, tie
    Antonyms: enlarge, expand, free, let go, release

لغات هم‌خانواده restrict

ارجاع به لغت restrict

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «restrict» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/restrict

لغات نزدیک restrict

پیشنهاد بهبود معانی