گذشتهی ساده:
temperedشکل سوم:
temperedسومشخص مفرد:
tempersوجه وصفی حال:
temperingشکل جمع:
tempersآب دادن (فلز)، درست ساختن، درست خمیر کردن، ملایم کردن، معتدل کردن، میزان کردن، مخلوط کردن، مزاج، حالت، خو، خلق، قلق، خشم، غضب
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to temper wine with water
شراب را با آب آمیختن
Temper your criticism with reason.
انتقاد خود را با عقل تعدیل کن.
We must temper justice with mercy.
باید عدالت را با رحم و مروت توأم کنیم.
to temper steel by heating and sudden cooling
سخت کردن پولاد با گرم کردن و ناگهان سرد نمودن
tempered steel
پولاد آبدیده (سخت)
to temper paints with oil
رنگها را با روغن آمیختن و به غلظت مطلوب رساندن
to temper clay by moistening and kneading
گل رس را با نم زدن و مالیدن به عمل آوردن
Hardship did not weaken but rather tempered their resolve.
سختیها نهتنها ارادهی آنها را ضعیف نکرد؛ بلکه استوار هم کرد.
a man with a fiery temper
مردی آتشیمزاج
a good-tempered child
طفلی خوشخلق (خوشخو)
a bad-tempered husband
شوهر بدخلق (بدخو)
a job that suited his temper
شغلی که با منش او جور در میآمد
a display of temper
بروز بدخلقی
As the strike dragged on, tempers flared on both sides.
همراه با ادامهی اعتصاب، ناسازگاری طرفین اوج گرفت.
He threw the book down and left the room in a temper.
کتاب را انداخت و با غیظ از اتاق رفت.
His style suited the temper of the times.
سبک او با ویژگیهای زمانه جور در میآمد.
the general temper of his views
گرایش کلی افکار او
جلوی غیظ یا خشم خود را گرفتن، بدخلقی نکردن
خشمزدگی، غیظ ناگهانی
از کوره در رفتن، ناگهان خشمگین شدن
جلوی غیظ خود را گرفتن، بدخلقی نکردن
زود خشم بودن، زود از جا در رفتن، بد خلق بودن
از کوره در رفتن، ناگهان خشمگین شدن، متانت خود را از دست دادن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «temper» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/temper