شکل جمع:
moderationsمیانهروی، اعتدال
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a man of moderation
مرد میانهرو
Avoid extremes and follow moderation.
از افراط و تفریط بپرهیز و میانهروی را پیشه کن.
He advised moderation to the hostile parties.
او طرفین متخاصم را دعوت به گذشت و خونسردی کرد.
He eats in moderation and swears no more than several times a day!
او به اندازه خوراک میخورد و در روز بیش از چندینبار فحش نمیدهد!
در حد اعتدال، با میانهروی، به اندازه
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «moderation» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/moderation