شکل جمع:
justicesداد، عدالت، انصاف، درستی
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ۵۰۴ واژهی ضروری
Justice without freedom is meaningless.
عدالت بدون آزادی بیمعنی است.
justice demands that ...
عدالت چنین اقتضا میکند که ...
Justice has not been served.
عدالت رعایت نشده است.
social and economic justice
عدالت اجتماعی و اقتصادی
a sense of justice
حس عدالت
divine justice
عدالت خدا، دادبخشی الهی
to mete out justice
دادگری کردن
The same standards used in steel must in justice be applied to other industries.
همان معیارهایی که در پولادسازی بهکار گرفته میشود باید با بیغرضی درمورد صنایع دیگر هم اعمال شود.
He complained with justice that his wages had not been paid.
او به حق شکایت میکرد که مزدش را ندادهاند.
He defends the justice of his cause.
او از حقانیت ادعاهای خود دفاع میکند.
Here was much justice in what he said.
بیشتر حرفهایی که میزد، حق بود.
He got the justice he deserved.
او به سزایش رسید.
He didn't do himself justice by cheating in the exam.
او با تقلب در امتحان آنطور که درخور شخصیتش بود، رفتار نکرد.
قاضی، دادگستری
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Chief Justice of the U.S. Supreme Court
سردادرس دادگاه عالی امریکا
a traffic court justice
قاضی دادگاه تخلفات رانندگی
محاکمه و تنبیه کردن، دادرسی کردن و جزا دادن
محاکمه و تنبیه کردن، دادرسی کردن و جزا دادن
1- بهطور سزاوار رفتار کردن با، درخور (کسی) رفتار کردن 2- بهرهمند شدن از، طرف بستن، دل از عزا در آوردن، حق (چیزی یاکسی را) ادا کردن
1- مطابق استعداد یا توانایی خود عمل کردن، لیاقت (و غیرهی) خود را نشان دادن 2- نسبت به (شهرت یا استحقاق و غیرهی) خودمنصفانه رفتار کردن
(عدالت کور است) عدالت تبعیضی قائل نمیشود
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «justice» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/justice