گذشتهی ساده:
rightedشکل سوم:
rightedسومشخص مفرد:
rightsوجه وصفی حال:
rightingشکل جمع:
rightsصفت تفضیلی:
more rightصفت عالی:
most rightدرست، صحیح
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
I got four answers right and two wrong.
چهار جواب درست و دو جواب غلط گرفتم.
That answer is correct!
اون پاسخ صحیحه!
مناسب، درخور، شایسته
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She associates with the right people.
او با اشخاص مناسب رفتوآمد میکند.
I need to find the right outfit for the wedding.
من باید لباس درخور برای عروسی را پیدا کنم.
the right man for his daughter
مرد شایسته برای دختر او
the right man for the job
آدمی که به این کار میخورد
درست، پسندیده، خوب، صحیح (رفتار و عمل و غیره)
right conduct
رفتار درست
It is not right to discriminate against someone based on their race or gender.
تبعیض قائل شدن علیه کسی بر اساس نژاد یا جنسیت پسندیده نیست.
خوب، سالم، سرحال (شخص)، درست، بینقص، بیعیب (وسیله)
She hasn't felt right since she ate that meal.
او از زمانی که آن غذا را خورده است، احساس خوبی نداشته است.
The patient doesn't look quite right.
بیمار کاملاً سالم بهنظر نمیرسد.
The car's engine is not running right.
موتور ماشین درست کار نمیکنه.
انگلیسی بریتانیایی حسابی، کامل، واقعی، پاک، درستوحسابی
That was a right mess you made in the kitchen!
این آشفتگیای حسابی بود که توی آشپزخونه درست کردی!
She's a right idiot!
اون یه احمق کامله!
راست، به راست، به طرف راست، به سمت راست، به طرف دست راست
He moved right.
به طرف راست حرکت کرد.
Take a right at the crossroads.
در تقاطع جادهها به سمت راست بپیچ.
a right line
خط راست
Her right eye is blind.
چشم راست او کور است.
He still can't tell his right hand from the left.
او هنوز دست راست و چپ خود را نمیشناسد.
دقیقاً، درست، مستقیماً، یکراست (برای تأکید)
I went right home.
مستقیماً به منزل رفتم.
She went right to the manager himself.
او یکراست پیش خود مدیر رفت.
درست، بهطور صحیح
She guessed right.
درست حدس زد.
to estimate a distance right
فاصلهای را درست برآورد کردن
Why do you never do anything right?
چرا هیچوقت هیچکاری رو بهطور صحیح انجام نمیدی؟
راست، دست راست، سمت راست، طرف راست
Persian is written and read from right to left.
فارسی از راست به چپ نوشته و خوانده میشود.
In this photo, my husband is the man standing on/to my right.
در این عکس، شوهرم مردی است که سمت راست من ایستاده است.
کار یا چیز درست، کار یا چیز صحیح
to tell right from wrong
نیکی را از بدی تشخیص دادن
The concept of right and wrong varies across different cultures and societies.
مفهوم درست و غلط در فرهنگها و جوامع مختلف متفاوت است.
حق
the right of free speech
حق آزادی سخن
copyright
حق انحصاری (کپیرایت)
By what right?
به چه حقی؟
(rights) حقوق
the people's civil rights
حقوق مدنی مردم
property rights
حقوق مالکیت
خب
"Right, let's get this party started! Who's ready to dance?"
«خب، بیایید این مهمانی رو شروع کنیم! کی برای رقصیدن آماده است؟»
"Right, everyone, gather round! It's time to start the meeting."
«خب، همه دور هم جمع شوید! وقت شروع جلسه است.»
باشه، صحیح
"Tommy, you climb up first." "Right."
«تامی، تو اول برو بالا.» «باشه»
(مشتزنی) ضربهی راست، دست راست
Jack gave him a right to the chin.
جک با دست راست به چانهی او مشت زد.
رو (پارچه و غیره)
The back side of this rug is more beautiful than its right side.
پشت این فرش از روی آن زیباتر است.
the right side of cloth
روی پارچه
راست، قائمه (زاویه)
a right angle
زاویهی قائمه
راست کردن، به حالت عادی برگرداندن، صاف کردن
to right a capsized boat
قایق واژگونشده را ایستاندن
درست کردن، اصلاح کردن
You can't set the world right overnight.
شما نمیتوانید یک شبه دنیا را اصلاح کنید.
مرتب کردن، نظم بخشیدن به (اتاق و غیره)
to right a room
اتاق را مرتب کردن
حقخواهی کردن
to right all those wrongs
انتقام همهی آن خلافکاریها را گرفتن
رأساً، به مسئولیت خود، از سوی خود، بدون اتکا به دیگران
ذیحق، حقدار
قانوناً، بنا به حق، به حق
(امریکا - عامیانه) احسنت!، درست است!، آری!
(عامیانه) بهسامان، درعین سلامتی یا درستی یا صحت
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «right» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/right