گذشتهی ساده:
exactedشکل سوم:
exactedسومشخص مفرد:
exactsوجه وصفی حال:
exactingصفت تفضیلی:
more exactصفت عالی:
most exactدقیق، کامل، صحیح، درست، عینی، همان، درست همان، کاملاً مثل
to be exact
دقیقاً، اگر دقیق باشم (باشیم)
He gave an exact account of what had happened.
او دربارهی آنچه که روی داده بود، شرح دقیقی داد.
the exact measurement of this room
اندازهگیری درست این اتاق
one of the exact sciences
یکی از علوم دقیقه
the exact time
زمان درست
this lady's exact age
سن دقیق این خانم
an exact copy of the original
نسخهی کاملاً همسان نسخهی اصلی
the exact spot where I put my watch
درست همان جایی که ساعتم را گذاشتم
an exact disciplinarian
آدم سختگیر در امور انضباطی
به زور مطالبه کردن، به زور گرفتن، تحمیل کردن بر
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
They exacted heavy taxes from the people.
آنها مالیاتهای سنگینی بر مردم تحمیل کردند.
The war exacted a heavy toll.
جنگ موجب ضایعات سنگینی شد.
Surgery exacts great attention and experience.
جراحی مستلزم دقت و تجربهی زیاد است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «exact» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/exact