Thoroughgoing

    ˌθɜrːəˈɡoʊɪŋ ˌθʌrəˈɡəʊɪŋ
    آخرین به‌روزرسانی:

    معنی

    adjective
    بسیار دقیق، تمام و کمال

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد thoroughgoing

    1. adjective exhaustive
      Synonyms:
      complete full detailed comprehensive careful exact minute intensive sweeping absolute all-inclusive conscientious meticulous scrupulous painstaking circumstantial particular all-embracing in-depth all-out assiduous itemized particularized all the way efficient blow-by-blow from A to Z soup to nuts whole-hog clocklike slam-bang tough plenty royal
      Antonyms:
      incomplete partial superficial inexhaustive unfinished
    1. adjective absolute, utter
      Synonyms:
      complete total utter outright entire perfect pure unqualified downright sheer consummate unmitigated straight-out arrant rank
      Antonyms:
      imperfect inadequate deficient

    ارجاع به لغت thoroughgoing

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «thoroughgoing» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/thoroughgoing

    لغات نزدیک thoroughgoing

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دژرهی دکتردرحقوق دگردیسگر دگرسان پذیری دگرسان گرای دگرسوی کردن دگرش ناپذیر دگرشگر دگرش واکه دگرگونی ناپذیر دگرگونی گشتاور دیدگر سوی دیردرمان دیرپای دیرگزین دیرگشا دیریاز دیسدار شدن دیسلکسی دیسک ران دیماساندن دیوار بازدار دیوان کشور دیوانه و خنده آور دیوسیرتانه دیکسیونرنگار دیکلرر دیگرآنکه