با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Intensive

ɪnˈtensɪv ɪnˈtensɪv
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more intensive
  • صفت عالی:

    most intensive

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2
فشرده، شدید (کلاس و فعالیت و غیره)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- intensive Kurdish language courses
- کلاس‌های فشرده‌ی زبان کُردی
- an intensive language course
- دوره‌ی فشرده زبان
- intensive efforts
- کوشش‌های شدید
adjective
متمرکز، فشرده (شیوه و متد و غیره)
- Intensive farming is a method of agricultural production that aims to maximize crop yield through the use of modern technology and practices.
- کشاورزی متمرکز روشی برای تولید محصولات کشاورزی است که هدف آن به حداکثر رساندن عملکرد محصول از طریق استفاده از فناوری و شیوه‌های مدرن است.
- The use of pesticides and fertilizers in intensive farming can have negative effects on biodiversity and ecosystem health.
- استفاده از آفت‌کش‌ها و کودها در کشاورزی فشرده می‌تواند اثرات منفی بر تنوع زیستی و سلامت اکوسیستم داشته باشد.
adjective noun countable
دستور زبان (عنصر زبانی) تأکیدی
- She used an intensive adverb to add emphasis to her statement.
- او از قید تأکیدی برای تأکید بیشتر بر گفته‌ی خود استفاده کرد.
- The intensive adverb in that sentence emphasized the action.
- قید تأکیدی در آن جمله بر عمل تأکید داشت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد intensive

  1. adjective exhaustive
    Synonyms: accelerated, all-out, complete, comprehensive, concentrated, deep, demanding, fast, hard, in-depth, out-and-out, profound, radical, severe, speeded-up, thorough, thoroughgoing
    Antonyms: incomplete, incomprehensive, superficial, surface

ارجاع به لغت intensive

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «intensive» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/intensive

لغات نزدیک intensive

پیشنهاد بهبود معانی