فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Superficial

ˌsuːpərˈfɪʃl ˌsuːpəˈfɪʃl

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective C2

سطحی، رویه‌ای، برونه‌ای، وابسته به سطح، مسطحه، مساحتی، مسطح، کم‌ژرفا، کم‌عمق، کم‌مایه، بی‌مایه، سرسری، سطحی

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

a superficial burn

سوختگی سطحی

superficial measurements

اندازه‌گیری‌های مساحتی

نمونه‌جمله‌های بیشتر

superficial newspaper reports

گزارش‌های سطحی روزنامه‌ها

His thinking is superficial.

اندیشه‌ی او ژرفا ندارد.

adjective

ظاهری، صوری، برونی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

superficial changes in costume

دگرگونی‌های ظاهری در لباس

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد superficial

  1. adjective without depth, detail
    Synonyms:
    shallow empty slight evident apparent external cosmetic surface cursory passing hasty perfunctory trivial frivolous general partial sketchy quick-fix ostensible seeming outward skin-deep lightweight flimsy casual hurried desultory inattentive ignorant summary glib exterior depthless one-dimensional peripheral slapdash half-baked uncritical flash smattery nodding shoal warped tip of the iceberg silly
    Antonyms:
    deep thorough detailed careful analytical genuine

ارجاع به لغت superficial

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «superficial» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/superficial

لغات نزدیک superficial

پیشنهاد بهبود معانی