با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Half-baked

hæfˈbeɪkt hɑːfˈbeɪkt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
نیم‌پخته، (مجازاً) ناپخته، ناقص، خل، بی‌تجربه، خام

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- The potato is half baked.
- سیب‌زمینی نیمه‌پخته است.
- a half-baked plan
- نقشه‌ی حساب‌نشده
- half-baked thoughts
- اندیشه‌های نسنجیده
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد half-baked

  1. adjective stupid; not thought through
    Synonyms: backward, batty, birdbrained, blockheaded, boneheaded, brainless, crazy, dumb, feeble-minded, foolish, harebrained, idiotic, ignorant, ill-conceived, imbecilic, impractical, indiscreet, moronic, poorly planned, retarded, senseless, short-sighted, silly, slow, sophomoric, underdeveloped, unformed, witless
    Antonyms: intelligent, smart, thoughtful, wise

ارجاع به لغت half-baked

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «half-baked» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/half-baked

لغات نزدیک half-baked

پیشنهاد بهبود معانی