امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Silly

ˈsɪli ˈsɪli
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    sillier
  • صفت عالی:

    silliest

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective B1
نادان، ابله، سبک مغز، چرند

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- a silly little girl
- دختربچه‌ی بی‌فکر
- his silly questions
- پرسش‌های احمقانه‌ی او
- She is always saying silly things.
- او همیشه حرف‌های نابخردانه می‌زند.
- take off that silly hat!
- آن کلاه مسخره را از سرت بردار!
- what a silly excuse!
- چه بهانه‌ی خنده‌داری!
- a silly story
- یک داستان چرند
نمونه‌جمله‌های بیشتر
adverb
ابلهانه، احمقانه
- It is silly to go out in this rain.
- بیرون رفتن در این باران حماقت است.
- don't act silly!
- لوس‌بازی در نیار!
- don't be silly!
- لوس نشو!
noun countable
نادان، ابله، احمق
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد silly

  1. adjective absurd, giddy, foolish
    Synonyms:
    asinine balmy brainless childish crazy dippy dizzy empty empty-headed fatuous featherbrained flighty foolhardy frivolous harebrained idiotic ignorant illogical immature imprudent inane inappropriate inconsistent irrational irresponsible ludicrous meaningless muddle-headed nitwitted nonsensical pointless preposterous puerile ridiculous senseless sheepheaded simple simpleminded stupid unintelligent unreasonable unwise vacuous witless
    Antonyms:
    mature mundane practical sensible serious wise

Idioms

  • laugh oneself silly

    از خنده روده بر شدن

    از خنده روده‌بر شدن، از شدت خنده از حال رفتن

  • play silly buggers

    (انگلیس - عامیانه) لوس شدن، لوس‌بازی در آوردن، خود را ننر کردن

ارجاع به لغت silly

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «silly» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/silly

لغات نزدیک silly

پیشنهاد بهبود معانی