با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Mundane

mʌnˈdeɪn mʌnˈdeɪn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more mundane
  • صفت عالی:

    most mundane

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective C1
عادی، معمولی، پیش‌پا‌افتاده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- The office job was mundane.
- کار اداری معمولی بود.
- The mundane tasks of cleaning and doing laundry can sometimes feel never-ending.
- کارهای پیش‌پا‌افتاده‌ی تمیز کردن و شستن لباس‌ها گاهی‌اوقات می‌تواند پایان‌ناپذیر باشد.
adjective
دنیوی، این‌جهانی، مادی
- The protagonist in the novel was tired of her mundane existence.
- قهرمان رمان از وجود دنیوی‌اش خسته شده بود.
- She found solace in escaping from her mundane existence through reading fantasy novels.
- او با خواندن رمان‌های فانتزی آرامش خود را در فرار از وجود این‌جهانی‌اش یافت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mundane

  1. adjective ordinary
    Synonyms: banal, commonplace, day-to-day, earthly, everyday, humdrum, lowly, normal, prosaic, routine, workaday, workday, worldly
    Antonyms: exciting, extraordinary, heavenly, supernatural, wonderful

ارجاع به لغت mundane

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mundane» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/mundane

لغات نزدیک mundane

پیشنهاد بهبود معانی