فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Mundane

mʌnˈdeɪn mʌnˈdeɪn

صفت تفضیلی:

more mundane

صفت عالی:

most mundane

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective C1

عادی، معمولی، پیش‌پا‌افتاده

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

The office job was mundane.

کار اداری معمولی بود.

The mundane tasks of cleaning and doing laundry can sometimes feel never-ending.

کارهای پیش‌پا‌افتاده‌ی تمیز کردن و شستن لباس‌ها گاهی‌اوقات می‌تواند پایان‌ناپذیر باشد.

adjective

دنیوی، این‌جهانی، مادی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

The protagonist in the novel was tired of her mundane existence.

قهرمان رمان از وجود دنیوی‌اش خسته شده بود.

She found solace in escaping from her mundane existence through reading fantasy novels.

او با خواندن رمان‌های فانتزی آرامش خود را در فرار از وجود این‌جهانی‌اش یافت.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mundane

  1. adjective ordinary
    Synonyms:
    everyday normal commonplace routine earthly worldly workaday day-to-day humdrum prosaic banal lowly workday
    Antonyms:
    extraordinary exciting wonderful heavenly supernatural

ارجاع به لغت mundane

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mundane» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/mundane

لغات نزدیک mundane

پیشنهاد بهبود معانی