با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Workday

ˈwɜrːkdeɪ ˈwɜːkdeɪ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective
روز کار، ایام کار اداری، ساعات کار اداری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- a farmer's workday begins at six A.M. and ends at five P.M.
- کار یک کشاورز ساعت شش بامداد آغاز و ساعت پنج بعد از ظهر تمام می‌شود.
- a seven-hour workday
- کار روزانه‌ی هفت‌ساعته
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد workday

  1. noun A day on which work is done
    Synonyms: working-day, work-day
    Antonyms: rest day
  2. adjective Of or suitable for ordinary days or routine occasions
    Synonyms: everyday, quotidian, workaday

ارجاع به لغت workday

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «workday» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/workday

لغات نزدیک workday

پیشنهاد بهبود معانی