روزانه، هرروزه، روزمره
my everyday routine
کارهای روزانهی من
معمولی، عادی، پیشپاافتاده
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the everyday problems of living in a big town
مسائل معمولی زندگی در یک شهر بزرگ
everyday shoes
کفش معمولی (در برابر کفش مهمانی و غیره)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «everyday» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/everyday