امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Accustomed

əˈkʌstəmd əˈkʌstəmd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    accustoms
  • وجه وصفی حال:

    accustoming

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective C1
خوگرفته، معتاد

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- He started speaking with his accustomed smile.
- با لبخند همیشگی خود شروع به صحبت کرد.
- He is accustomed to being alone.
- او به تنها بودن خو گرفته است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد accustomed

  1. adjective be or become prepared, used to
    Synonyms:
    acclimatized acquainted adapted addicted confirmed disciplined familiar familiarized given to grooved habituated habituated in in the habit inured seasoned settled in trained
    Antonyms:
    unaccustomed
  1. adjective normal, usual
    Synonyms:
    accepted chronic common conventional customary established everyday expected general habitual ordinary orthodox regular routine set traditional typical
    Antonyms:
    abnormal unaccustomed unusual

لغات هم‌خانواده accustomed

ارجاع به لغت accustomed

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «accustomed» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/accustomed

لغات نزدیک accustomed

پیشنهاد بهبود معانی