با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Addicted

əˈdɪktɪd əˈdɪktɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    addicts
  • وجه وصفی حال:

    addicting
  • صفت تفضیلی:

    more addicted
  • صفت عالی:

    most addicted

معنی

adjective
خوگرفته ، آموخته و معتاد ، تسلیم‌شده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد addicted

  1. adjective dependent on something, compulsive
    Synonyms: absorbed, accustomed, attached, dependent, devoted, disposed, fanatic, fond, given over to, given to, habituated, hooked, hyped, imbued, inclined, obsessed, predisposed, prone to, spaced out, strung out, under the influence, used to, wedded to
    Antonyms: disinclined, independent, opposed, unaccustomed

ارجاع به لغت addicted

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «addicted» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/addicted

لغات نزدیک addicted

پیشنهاد بهبود معانی