گذشتهی ساده:
fondedشکل سوم:
fondedسومشخص مفرد:
fondsوجه وصفی حال:
fondingصفت تفضیلی:
fonderصفت عالی:
fondestعلاقهمند، دوستدار، هلاک، مایل، خواهان، مشتاق، عاشق، دلبسته، شیفته (be fond of something/someone)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
After a while, he grew fond of his job.
پساز مدتی به شغل خود علاقهمند شد.
She was quite fond of her fluffy, white cat.
او گربهی سفید و پشمالوی خود را خیلی دوست داشت.
I'm very fond of old movies, especially black and white classics.
من خیلی به فیلمهای قدیمی، مخصوصاً آثار کلاسیک سیاه و سفید علاقه دارم.
Despite their differences, they were fond of each other.
باوجود اختلافاتشان، آنها شیفتهی یکدیگر بودند.
خوش، خوب، دوستداشتنی، مهربان، با محبت
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She had a fond smile whenever he entered the room.
هر وقت که وارد اتاق میشد، لبخند با محبتی داشت.
She had fond memories of her grandmother's cooking.
او خاطرات خوشی از آشپزی مادربزرگش داشت.
A fond mother who does not see her own children's faults.
مادر عاشقی که عیبهای بچههای خودش را نمیبیند.
a fond hope
امید دوستداشتنی
غذا و آشپزی تهمانده (تکههای قهوهایرنگ غذا که پساز پختوپز در ته ظرف باقی میمانند)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی غذا و آشپزی
After searing the steak, she scraped up the flavorful fonds to create a pan sauce.
پساز سرخ کردن استیک، او تهماندههای خوشطعم را جمع کرد تا سس تابهای درست کند.
The sauce had a smoky flavor from the caramelized fond.
سس طعمی دودی از تهماندهی کاراملی داشت.
احمق، نادان، ابله
The fond jester's jokes never failed to elicit laughter from the audience.
شوخیهای این دلقک نادان هرگز نتوانست خندهی تماشاگران را برانگیزد.
a fond lover
عاشق نادان
(بیش از حد) مهربان، ملایم، نرم، آسانگیر
His fond nature often leads him to overlook minor mistakes.
ذات آسانگیر او اغلب باعث میشود که اشتباهات جزئی را نادیده بگیرد.
Her fond approach to friendships means she rarely holds grudges.
رویکرد ملایم او به دوستی بدین معناست که او بهندرت کینهتوزی میکند.
قدیمی (بیش از حد) علاقه داشتن، دوست داشتن، شیدا بودن، عاشق بودن، کشتهومرده بودن
I am fond of his company.
مصاحبت با او را دوست دارم.
As a child, he fonded over his pet rabbit, giving it lots of attention.
او در کودکی به خرگوش خانگی خود علاقه داشت و به آن توجه زیادی میکرد.
دوست داشتن، خوش آمدن از
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «fond» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fond