فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Fondle

ˈfɑːndl ˈfɒndl

گذشته‌ی ساده:

fondled

شکل سوم:

fondled

سوم‌شخص مفرد:

fondles

وجه وصفی حال:

fondling

معنی و نمونه‌جمله

verb - transitive verb - intransitive

نوازش کردن، ناز‌ونیاز کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

Mehri was fondling and kissing her baby.

مهری نوزاد خود را نوازش می‌کرد و می‌بوسید.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fondle

  1. verb touch lovingly
    Synonyms:
    touch feel pat stroke pet hug embrace cuddle snuggle squeeze caress love nuzzle nestle clutch grab paw dandle cosset neck make love to fool around play footsie grope bear hug

ارجاع به لغت fondle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fondle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fondle

لغات نزدیک fondle

پیشنهاد بهبود معانی