گذشتهی ساده:
fondledشکل سوم:
fondledسومشخص مفرد:
fondlesوجه وصفی حال:
fondlingنوازش کردن، نازونیاز کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Mehri was fondling and kissing her baby.
مهری نوزاد خود را نوازش میکرد و میبوسید.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «fondle» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fondle