فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Paw

pɒː pɔː

شکل جمع:

paws

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adverb countable B2

پنجه، پا، چنگال، دست، پنجه زدن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

a lion's paw

پنجه‌ی شیر

Take your paw off the table!

دست صاحب‌مرده‌ات را از روی میز بردار!

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Horses and bulls paw the ground when they are angry.

اسب و گاو نر هنگام خشم سم به زمین می‌مالند.

The dog pawed at the doorknob.

سگ به دستگیره‌ی در چنگول می‌زد.

She pawed angrily through the papers on her desk.

او با خشم کاغذهای روی میزش را دستمالی می‌کرد.

She hated the thought of being pawed by a stranger.

از اینکه غریبه‌ای به او دست بزند چندشش می‌شد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد paw

  1. verb touch roughly
    Synonyms:
    touch feel handle rub pat stroke hit slap grab scratch finger grope fondle search dig claw clutch palpate molest maul rasp grate rake smite clap
    Antonyms:
    manhandle

ارجاع به لغت paw

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «paw» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/paw

لغات نزدیک paw

پیشنهاد بهبود معانی