گذشتهی ساده:
pattedشکل سوم:
pattedسومشخص مفرد:
patsوجه وصفی حال:
pattingشکل جمع:
patsنوازش کردن، دست نوازش کشیدن، ناز کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
I patted the baby on the head.
سر کودک را نوازش کردم.
I wanted to pat the cat, but it scratched my hand.
خواستم گربه را ناز کنم؛ ولی دستم را چنگ زد.
I gave the crying mother a pat on the head.
دستی به سر مادر گریان کشیدم.
نوازش، (عمل) دست کشیدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She gave her dog a gentle pat on the head.
او دستی آرام روی سر سگش کشید.
The soft pat of her hand calmed the anxious kitten.
نوازش آرام دستش، بچهگربهی مضطرب را آرام کرد.
تکهی کوچک، قالب (مسطح) (خصوصاً کره)
a pat of butter
یک قالب کره
He added a pat of cream cheese to the bagel.
یک تکهی کوچک پنیر خامهای به پیراشکی اضافه کرد.
سریع، بههنگام، بهموقع، بیدرنگ، بیمعطلی
His answers came pat.
بیمعطلی پاسخ میداد.
Her answer to my serious questions seemed too pat.
پاسخهای او به پرسشهای جدی من بهموقع بود.
This pat joke got a big laugh.
این مزاح بهموقع موجب خندهی فراوان شد.
ضربهی ملایم
A few pats around the newly planted tree are helpful.
چند ضربهی ملایم به اطراف درخت تازه کاشته شده مفید است.
A pat on the shoulder can provide reassurance.
ضربهی ملایم روی شانه میتواند باعث اطمینان خاطر شود.
ضربهی آرام زدن
She patted her face dry with a towel.
او صورت خود را با (ضربههای ملایم) حوله خشک کرد.
He will pat the dough to flatten it before baking.
خمیر را قبلاز پخت بهآرامی ضربه میزند تا یکدست شود.
(عامیانه) خوب آموختن یا بلد بودن یا از بر بودن
(امریکا) 1- از تغییر عقیده یا روش خودداری کردن 2- (پوکر) روی دست خود خوابیدن (و ورق تازه نگرفتن)
1- تشویق، تحسین، تسلی 2- تشویق کردن، تحسین کردن، تسلی کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «pat» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pat