صفت تفضیلی:
more propitiousصفت عالی:
most propitiousخوشیمن، میمون، مساعد، نیکو، امیدبخش، نویدبخش، فرخنده، امیدوارکننده
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The weather was propitious for the wedding ceremony.
آبوهوا برای مراسم عروسی بسیار مساعد بود.
Her arrival on the team was considered a propitious sign for the company's future.
ورود او به تیم نشانهای امیدبخش برای آیندهی شرکت تلقی میشد.
a propitious moment
نشان حاکی از نیک بختی
a propitious wind
باد موافق
We may succeed if the Gods are propitious.
اگر خدایان بخواهند موفق خواهیم شد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «propitious» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/propitious