گذشتهی ساده:
bravedشکل سوم:
bravedسومشخص مفرد:
bravesوجه وصفی حال:
bravingشکل جمع:
bravesصفت تفضیلی:
braverصفت عالی:
bravestدلاور، تهم، شجاع، دلیر، دلیرانه، عالی، بی پروا، متهور، بی باک، غیور، بامروت، خیره سر، سرانداز، سلحشور، نترس، مرد، با جرات، پردل، نیو، یل، دلدار، کندآور، با شهامت، پرشکوه، فرخ، فرخنده، خجسته، پر جلال، جنگاور سرخپوست، (قدیمی) زورگو
The brave soldiers who defended their homeland.
سربازان دلیری که از میهن خود دفاع کردند.
a brave new world
جهان نو و فرخنده، مدینهی فاضله
با دلیری و رشادت با امری مواجه شدن، خودنمایی کردن، روبرو شدن با، مقابله کردن، به مبارزه برخاستن، عرض اندام کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The man who braved the snow and the cold to bring us medicine.
مردی که برف و سرما را تحمل کرد تا برای ما دارو بیاورد.
آراستن، لاف زدن، بالیدن
آدم شجاع
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «brave» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/brave