گذشتهی ساده:
enduredشکل سوم:
enduredسومشخص مفرد:
enduresوجه وصفی حال:
enduringتحمل کردن، بردباری کردن، طاقت آوردن، تاب آوردن، دوام آوردن، باقی ماندن، ماندن، ماندگار شدن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ۵۰۴ واژهی ضروری
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I can no longer endure this situation.
بیش از این نمیتوانم این وضع را تحمل کنم.
Despite everything, Iranian culture will endure.
فرهنگ ایرانی علیرغم همه چیز ماندگاه خواهد بود.
to endure pain
درد کشیدن، درد را تحمل کردن
to endure hardship
سختی کشیدن
She was unable to endure jazz.
او قادر به تحمل موسیقی جاز نبود.
laws that have endured for centuries
قوانینی که قرنها پابرجا مانده است
Why does one literary work endure while others do not?
چرا یک اثر ادبی پایدار میماند و آثار دیگر نمیمانند؟
works that have endured the test of time.
آثاری که در طول زمان امتحان خود را پس دادهاند
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «endure» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/endure