آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۵ مهر ۱۴۰۴

    Endure

    ɪnˈdʊr ɪnˈdjʊə

    گذشته‌ی ساده:

    endured

    شکل سوم:

    endured

    سوم‌شخص مفرد:

    endures

    وجه وصفی حال:

    enduring

    معنی endure | جمله با endure

    verb - transitive B2

    تحمل کردن، طاقت آوردن، تاب آوردن، دوام آوردن، از سر گذراندن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه

    مشاهده

    I can no longer endure this situation.

    بیش از این نمی‌توانم این وضع را تحمل کنم.

    She was unable to endure jazz.

    او قادر به تحمل موسیقی جاز نبود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    to endure pain

    درد کشیدن، درد را تحمل کردن

    to endure hardship

    سختی کشیدن

    verb - intransitive formal

    دوام داشتن، پایدار ماندن، باقی ماندن، استمرار یافتن، ماندگار بودن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام

    Despite everything, Iranian culture will endure.

    فرهنگ ایرانی علیرغم همه‌ چیز ماندگار خواهد بود.

    Why does one literary work endure while others do not?

    چرا یک اثر ادبی پایدار می‌ماند و آثار دیگر نمی‌مانند؟

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    laws that have endured for centuries

    قوانینی که قرن‌ها پابرجا مانده است

    works that have endured the test of time.

    آثاری که در طول زمان امتحان خود را پس داده‌اند

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد endure

    1. verb bear hardship
      Synonyms:
      suffer take experience go through face tolerate stand bear the brunt withstand support allow permit put up with cope with meet with encounter feel live through live out undergo sustain stomach take it brook abide brave countenance resign oneself submit to swallow eat subject to accustom ride out sit through know hang in stick stick it out take patiently be patient with keep up repress feelings grin and bear it never say die
    1. verb continue; be durable
      Synonyms:
      be stay remain last continue go on persist live survive abide carry on hold cling exist prevail linger wear bide live on keep on hold on stand stick to ride out sustain carry through outlive outlast wear on hold out run on be left wear well be long lived never say die have no end be timeless superannuate perdur
      Antonyms:
      discontinue

    سوال‌های رایج endure

    گذشته‌ی ساده endure چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده endure در زبان انگلیسی endured است.

    شکل سوم endure چی میشه؟

    شکل سوم endure در زبان انگلیسی endured است.

    وجه وصفی حال endure چی میشه؟

    وجه وصفی حال endure در زبان انگلیسی enduring است.

    سوم‌شخص مفرد endure چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد endure در زبان انگلیسی endures است.

    ارجاع به لغت endure

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «endure» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/endure

    لغات نزدیک endure

    • - endurance
    • - endurance test
    • - endure
    • - enduring
    • - endways
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    self-determination seldom solidarity same here spectral splentic stand the test of time start from scratch bus start over strongly recommend subconsciously arrange cognation piccalilli عدلیه تفاصیل مبادی آداب پیراهن پرنده پا بلوط بازو آشغال ماهی شمشیری ماهی هادوک ماهی کف‌زی ماهی اسنپر ماهی سی بس ماهی فرشته‌ای
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.