با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Experience

ɪkˈspɪriəns ɪkˈspɪəriəns
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    experienced
  • شکل سوم:

    experienced
  • سوم‌شخص مفرد:

    experiences
  • وجه وصفی حال:

    experiencing
  • شکل جمع:

    experiences

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1
تجربه، آزمودگی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- an experience I'll never forget
- تجربه‌ای که هرگز فراموش نخواهم کرد
- He has long experience both as a teacher and administrator.
- او هم به عنوان معلم و هم به عنوان مدیر تجربه‌ی طولانی دارد.
- a man of experience
- مرد باتجربه
- it is nice if the test of experience is applied
- خوش بود گر محک تجربه آید به میان
- this judge's ten-year experience
- کاردیدگی ده ساله‌ی این قاضی
- their eventful experiences as an independent nation
- سرگذشت پرماجرای آنان به‌عنوان یک ملت مستقل
- my experiences in London...
- تجارب من در لندن...
نمونه‌جمله‌های بیشتر
verb - transitive
تجربه کردن
- I experienced no sensation in my left foot.
- در پای چپم هیچ‌چیزی را حس نمی‌کردم.
verb - transitive
کشیدن، تحمل کردن
- The hardships she experienced in her youth.
- سختی‌هایی که در جوانی کشید.
- people who have never experienced hunger
- مردمی که هرگز گرسنگی نکشیده‌اند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد experience

  1. noun knowledge
    Synonyms: acquaintance, action, actuality, background, caution, combat, contact, doing, empiricism, evidence, existence, exposure, familiarity, forebearance, intimacy, involvement, inwardness, judgment, know-how, maturity, observation, participation, patience, perspicacity, practicality, practice, proof, reality, savoir-faire, seasoning, sense, skill, sophistication, strife, struggle, training, trial, understanding, wisdom, worldliness
    Antonyms: ignorance, immaturity, inexperience
  2. noun happening, occurrence
    Synonyms: adventure, affair, encounter, episode, event, incident, ordeal, test, trial, trip

Collocations

لغات هم‌خانواده experience

  • noun
    experience
  • adjective
    experienced
  • verb - transitive
    experience

ارجاع به لغت experience

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «experience» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/experience

لغات نزدیک experience

پیشنهاد بهبود معانی