امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Acquaintance

əˈkweɪntns əˈkweɪntns
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    acquaintances

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C1
آشنا

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- I bumped into an old acquaintance from high school at the grocery store.
- در خواربارفروشی به یکی از آشنایان قدیمی دبیرستان برخوردم.
- friends and acquaintances
- دوستان و آشنایان
noun uncountable formal
آشنایی
- a thorough acquaintance with the works of Ferdowsi
- آشنایی کامل با آثار فردوسی
- My acquaintance with him started two months ago.
- آشنایی من با او از دو ماه پیش شروع شد.
noun uncountable formal
سابقه، آگاهی
- The professor's vast acquaintance with literature is evident in his lectures.
- آگاهی گسترده‌ی استاد با ادبیات در سخنرانی‌های ایشان مشهود است.
- My acquaintance with the topic is limited, so I will need to do more research.
- آگاهی من برای موضوع محدود است، بنابراین باید بیشتر تحقیق کنم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد acquaintance

  1. noun a person known informally
    Synonyms:
    associate association colleague companion contact friend neighbor
    Antonyms:
    stranger
  1. noun knowledge of something through experience
    Synonyms:
    awareness cognizance conversance familiarity fellowship grasp intimacy ken relationship understanding
    Antonyms:
    ignorance strangeness unfamiliarity

Collocations

Idioms

ارجاع به لغت acquaintance

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «acquaintance» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/acquaintance

لغات نزدیک acquaintance

پیشنهاد بهبود معانی