گذشتهی ساده:
acquaintedشکل سوم:
acquaintedسومشخص مفرد:
acquaintsوجه وصفی حال:
acquaintingآشنا بودن یا کردن، آگاه کردن، آشنا ساختن، مطلع کردن، شناساندن، آگاهی دادن
to acquaint oneself with the facts
خود را با واقعیت آشنا کردن
He was not acquainted with modern farming.
او از کشاورزی نوین اطلاع نداشت.
(با شخص دیگری) آشنا کردن یا شدن، آشنایی پیدا کردن، شناسایی داشتن، آموختن، یاد دادن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Are you acquainted with my brother?
با برادرم آشنایی دارید؟
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «acquaint» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/acquaint