امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Acquaint

əˈkweɪnt əˈkweɪnt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    acquainted
  • شکل سوم:

    acquainted
  • سوم‌شخص مفرد:

    acquaints
  • وجه وصفی حال:

    acquainting

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
آشنا بودن یا کردن، آگاه کردن، آشنا ساختن، مطلع کردن، شناساندن، آگاهی دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- to acquaint oneself with the facts
- خود را با واقعیت آشنا کردن
- He was not acquainted with modern farming.
- او از کشاورزی نوین اطلاع نداشت.
verb - transitive
(با شخص دیگری) آشنا کردن یا شدن، آشنایی پیدا کردن، شناسایی داشتن، آموختن، یاد دادن
- Are you acquainted with my brother?
- با برادرم آشنایی دارید؟
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد acquaint

  1. verb inform oneself or another about something new
    Synonyms:
    tell inform notify advise warn introduce present reveal disclose divulge enlighten let know familiarize apprise fill in accustom habituate make familiar clue bring out get together fix up come out with post intro knock down
    Antonyms:
    hide conceal deceive mislead withhold falsify misrepresent hold back

ارجاع به لغت acquaint

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «acquaint» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/acquaint

لغات نزدیک acquaint

پیشنهاد بهبود معانی