گذشتهی ساده:
cluedشکل سوم:
cluedسومشخص مفرد:
cluesوجه وصفی حال:
cluingشکل جمع:
cluesسرنخ، کلید، راهنما، اثر، نشان، مدرک
If you give me a clue, I will solve the riddle.
اگر سرنخی به من بدهی معما را حل خواهم کرد.
The clue to our water problem is conservation.
کلید حل مسئلهی آب ما، صرفهجویی است.
The police searched the killer's house but found no clues.
پلیس خانهی قاتل را جستجو کرد؛ ولی مدرکی به دست نیاورد.
I have no clues as to the cause.
درمورد علت آن اصلاً روحم خبردار نیست.
راهنمایی کردن
clue me on how it works.
درمورد طرز کار آن مرا راهنمایی کن.
گلوله کردن، به شکل کلاف یا گلوله نخ درآوردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «clue» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/clue