امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Wind

wɪnd waɪnd wɪnd waɪnd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    wound
  • شکل سوم:

    wound
  • سوم‌شخص مفرد:

    winds
  • وجه وصفی حال:

    winding
  • شکل جمع:

    winds

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A1
آب‌و‌هوا باد، نفخ، نفس، رد بو link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی آب‌و‌هوا

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The wind is blowing in from Kharazm.
- باد از جانب خوارزم می‌وزد.
- north wind
- باد شمال
- a cold wind
- یک باد سرد
- the wind section of the orchestra
- بخش سازهای بادی ارکستر
- Great events are in the wind.
- رویدادهای بزرگی در شرف وقوع هستند.
- A hound can wind a rabbit from far away.
- یک سگ تازی می‌تواند از راه دور رد بوی یک خرگوش را بگیرد.
- He is rich and full of wind.
- او پولدار و پر باد و فیس است.
- His words are mere wind; we will not surrender.
- حرف‌های او چیزی جز باد هوا نیست؛ ما تسلیم نخواهیم شد.
- His kick knocked the wind out of me.
- لگد او نفس مرا برید.
- to catch one's wind
- نفس تازه کردن
- the news is in the wind
- خبر در افواه شایع است
- to lose the wind of the deer
- رد بوی آهو را گم کردن
نمونه‌جمله‌های بیشتر
noun countable
علامت، اشاره، آگاهی، خبر
- If the enemy gets any wind of this plan, we are finished.
- اگر دشمن هرگونه اطلاعی از این نقشه به دست آورد کار ما تمام است.
- to wind a horse
- اسب را از نفس انداختن
noun countable
نیستی، هیچ، نابودی
verb - transitive
باد خورده کردن، در معرض باد گذاردن
verb - transitive
از نفس انداختن، خسته کردن
- to be winded by a long run
- با دویدن زیاد از نفس افتادن
verb - transitive
چرخاندن، پیچاندن، حلقه کردن
- a watch that winds easily
- ساعتی که به‌سهولت کوک می‌شود
- to wind a watch
- ساعت را کوک کردن
- a winding staircase
- پلکان مارپیچ
- Homa wound the thread off the bobbin.
- همان نخ را از دور ماسوره باز کرد.
- The cave winds deep into the mountain.
- غار به‌طور مارپیچ به درون کوه می‌رود.
- Here the road winds to the left.
- در اینجا جاده به سمت چپ می‌پیچد.
- The snake wound itself around the tree.
- مار خودش را دور درخت حلقه کرد.
- a winding road
- راه پر پیچ و خم
- The infantry was slowly winding its way down the mountain.
- پیاده‌نظام مسیر مارپیچی را به‌سوی پایین کوه به آهستگی طی می‌کرد.
- I wound my arms around my child's neck.
- بازوانم را دور گردن فرزندم حلقه کردم.
- to wind a spool with thread
- دور قرقره نخ پیچیدن
- to wind a crank
- هندل را چرخاندن
- Turan Khanom wound the yarn into a ball.
- توران خانم ریسمان را پیچید و به‌صورت گوی درآورد.
- She is winding the bandage on her finger.
- او دارد پانسمان را دور دستش می‌پیچد.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
verb - intransitive
از نفس افتادن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد wind

  1. noun air currents
    Synonyms:
    air blast blow breath breeze chinook cyclone draft draught flurry flutter gale gust mistral puff tempest typhoon wafting whiff whirlwind whisk zephyr
  1. noun warning, report
    Synonyms:
    babble clue cue gossip hint hot air idle talk inkling intimation notice rumor suggestion talk tidings whisper
  1. verb bend, turn
    Synonyms:
    coil convolute corkscrew cover crook curl curve deviate distort encircle enclose entwine envelop fold furl loop meander ramble reel roll screw slither snake spiral swerve twine twist weave wrap wreathe wriggle zigzag
    Antonyms:
    straighten

Phrasal verbs

  • wind down

    پایان دادن، خاتمه دادن، لغو کردن، پایان یافتن، به اتمام رسیدن، متوقف کردن

    استراحت کردن، آرامیدن، آرام شدن، غنودن

  • wind off

    (هر چیز پیچیده شده دور چیزی را) باز کردن، واپیچاندن

  • wind up

    تمام کردن، پایان دادن، خاتمه دادن، (کسب‌وکار یا سازمان و غیره) بستن، تعطیل کردن

    در شرایط بدی قرار گرفتن، از جای بدی سر درآوردن

Collocations

  • before the wind

    (کشتی) هم‌مسیر باد، همراه بادی که از عقب کشتی می‌وزد، جلو باد

  • off the wind

    (درحالی‌که) باد از عقب (کشتی و غیره) می‌وزد، پشت به باد

Idioms

  • break wind

    گوزیدن، چسیدن، ضرطه در کردن

    گوزیدن، چسیدن، گوز دادن، ضرطه دادن

  • in the wind

    در شرف وقوع، در حال روی دادن

ارجاع به لغت wind

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «wind» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/wind

لغات نزدیک wind

پیشنهاد بهبود معانی