تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
پایان دادن، خاتمه دادن، لغو کردن، پایان یافتن، به اتمام رسیدن، متوقف کردن
استراحت کردن، آرامیدن، آرام شدن، غنودن
(هر چیز پیچیده شده دور چیزی را) باز کردن، واپیچاندن
تمام کردن، پایان دادن، خاتمه دادن، (کسبوکار یا سازمان و غیره) بستن، تعطیل کردن
در شرایط بدی قرار گرفتن، از جای بدی سر درآوردن
(کشتی) هممسیر باد، همراه بادی که از عقب کشتی میوزد، جلو باد
برباد دادن
در جهت وزش باد، همسوی باد
(درحالیکه) باد از عقب (کشتی و غیره) میوزد، پشت به باد
تقریباً در جهت وزش باد
1- (کشتی) در جهت باد حرکت کردن 2- صرفهجویی کردن
بادهای چرخشی
در معرض خطر، پا در هوا، در وضع بد
گوزیدن، چسیدن، ضرطه در کردن
گوزیدن، چسیدن، گوز دادن، ضرطه دادن
عصبی شدن یا بودن، دستپاچه شدن یا کردن، دلهره داشتن
مطلع شدن، بو بردن، کاشف به عمل آوردن
چگونگی افکار عمومی وضع کلی، اوضاع و احوال
in the teeth of the wind (or in the wind's eye)
درست در جهت مخالف باد
در شرف وقوع، در حال روی دادن
1- (کشتی) در جهت باد حرکت کردن 2- صرفهجویی کردن
take the wind out of someone's sails
1- خیط کردن، باد غرور کسی را خالی کردن 2- دلزده کردن، دلسرد کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «wind» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/wind