امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Wind

wɪnd waɪnd wɪnd waɪnd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    wound
  • شکل سوم:

    wound
  • سوم‌شخص مفرد:

    winds
  • وجه وصفی حال:

    winding
  • شکل جمع:

    winds

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A1
آب‌و‌هوا باد، نفخ، نفس، رد بو

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- The wind is blowing in from Kharazm.
- باد از جانب خوارزم می‌وزد.
- north wind
- باد شمال
- a cold wind
- یک باد سرد
- the wind section of the orchestra
- بخش سازهای بادی ارکستر
- Great events are in the wind.
- رویدادهای بزرگی در شرف وقوع هستند.
- A hound can wind a rabbit from far away.
- یک سگ تازی می‌تواند از راه دور رد بوی یک خرگوش را بگیرد.
- He is rich and full of wind.
- او پولدار و پر باد و فیس است.
- His words are mere wind; we will not surrender.
- حرف‌های او چیزی جز باد هوا نیست؛ ما تسلیم نخواهیم شد.
- His kick knocked the wind out of me.
- لگد او نفس مرا برید.
- to catch one's wind
- نفس تازه کردن
- the news is in the wind
- خبر در افواه شایع است
- to lose the wind of the deer
- رد بوی آهو را گم کردن
نمونه‌جمله‌های بیشتر
noun countable
علامت، اشاره، آگاهی، خبر
- If the enemy gets any wind of this plan, we are finished.
- اگر دشمن هرگونه اطلاعی از این نقشه به دست آورد کار ما تمام است.
- to wind a horse
- اسب را از نفس انداختن
noun countable
نیستی، هیچ، نابودی
verb - transitive
باد خورده کردن، در معرض باد گذاردن
verb - transitive
از نفس انداختن، خسته کردن
- to be winded by a long run
- با دویدن زیاد از نفس افتادن
verb - transitive
چرخاندن، پیچاندن، حلقه کردن
- a watch that winds easily
- ساعتی که به‌سهولت کوک می‌شود
- to wind a watch
- ساعت را کوک کردن
- a winding staircase
- پلکان مارپیچ
- Homa wound the thread off the bobbin.
- همان نخ را از دور ماسوره باز کرد.
- The cave winds deep into the mountain.
- غار به‌طور مارپیچ به درون کوه می‌رود.
- Here the road winds to the left.
- در اینجا جاده به سمت چپ می‌پیچد.
- The snake wound itself around the tree.
- مار خودش را دور درخت حلقه کرد.
- a winding road
- راه پر پیچ و خم
- The infantry was slowly winding its way down the mountain.
- پیاده‌نظام مسیر مارپیچی را به‌سوی پایین کوه به آهستگی طی می‌کرد.
- I wound my arms around my child's neck.
- بازوانم را دور گردن فرزندم حلقه کردم.
- to wind a spool with thread
- دور قرقره نخ پیچیدن
- to wind a crank
- هندل را چرخاندن
- Turan Khanom wound the yarn into a ball.
- توران خانم ریسمان را پیچید و به‌صورت گوی درآورد.
- She is winding the bandage on her finger.
- او دارد پانسمان را دور دستش می‌پیچد.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
verb - intransitive
از نفس افتادن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد wind

  1. noun air currents
    Synonyms: air, blast, blow, breath, breeze, chinook, cyclone, draft, draught, flurry, flutter, gale, gust, mistral, puff, tempest, typhoon, wafting, whiff, whirlwind, whisk, zephyr
  2. noun warning, report
    Synonyms: babble, clue, cue, gossip, hint, hot air, idle talk, inkling, intimation, notice, rumor, suggestion, talk, tidings, whisper
  3. verb bend, turn
    Synonyms: coil, convolute, corkscrew, cover, crook, curl, curve, deviate, distort, encircle, enclose, entwine, envelop, fold, furl, loop, meander, ramble, reel, roll, screw, slither, snake, spiral, swerve, twine, twist, weave, wrap, wreathe, wriggle, zigzag
    Antonyms: straighten

Phrasal verbs

  • wind down

    پایان دادن، خاتمه دادن، لغو کردن، پایان یافتن، به اتمام رسیدن، متوقف کردن

    استراحت کردن، آرامیدن، آرام شدن، غنودن

  • wind off

    (هر چیز پیچیده شده دور چیزی را) باز کردن، واپیچاندن

  • wind up

    تمام کردن، پایان دادن، خاتمه دادن، (کسب‌وکار یا سازمان و غیره) بستن، تعطیل کردن

    در شرایط بدی قرار گرفتن، از جای بدی سر درآوردن

Collocations

  • before the wind

    (کشتی) هم‌مسیر باد، همراه بادی که از عقب کشتی می‌وزد، جلو باد

  • cast to the wind

    برباد دادن

  • into the wind

    در جهت وزش باد، همسوی باد

  • off the wind

    (درحالی‌که) باد از عقب (کشتی و غیره) می‌وزد، پشت به باد

  • on the wind

    تقریباً در جهت وزش باد

  • sail close to the wind

    1- (کشتی) در جهت باد حرکت کردن 2- صرفه‌جویی کردن

  • stream winds

    بادهای چرخشی

Idioms

ارجاع به لغت wind

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «wind» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/wind

لغات نزدیک wind

پیشنهاد بهبود معانی